تا خدا راهی نیست

مشخصات کتاب

عنوان و نام پدیدآور : تا خدا راهی نیست/ مهدی خدامیان آرانی؛ [برای] موسسه اندیشه سبز شیعه.

مشخصات نشر : قم: وثوق، 1392.

مشخصات ظاهری : 77 ص.؛ 21×14 س م.

فروست : اندیشه سبز؛ 39.

شابک : 25000 ریال: 978-600-107-115-7

یادداشت : چاپ اول:1391 (در انتظار فهرستنویسی).

یادداشت : چاپ دوم.

یادداشت : کتابنامه: ص. [71] -77.

شماره کتابشناسی ملی : 2919484

ص: 1

ص: 2

ص: 3

ص: 4

فهرست

تصویر

ص: 5

تصویر

ص: 6

مقدمه

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَ_نِ الرَّحِیمِ

خیلی دلم می خواست اوّلین نوشته های من در مورد تو باشد، امّا چنین نشد، زیرا نوشتن برای تو به این سادگی ها نیست، باید توفیق، رفیق راهم می شد.

اکنون نمی دانم چگونه از تو تشکّر کنم، به من توفیق دادی تا برای دوستان خوبت از سخنانِ زیبایت بنویسم. امیدوارم که توانسته باشم قدمی هر چند کوتاه برای بیان خوبی ها و مهربانی های تو برداشته باشم.

در میان کتاب های مختلف به جستجو پرداختم، بیشتر به دنبال گفتگوهایی بودم که تو با پیامبران خود داشته ای، سعی کردم که پیام اصلی سخنان تو را برای بندگان خوبت بیان کنم.

اکنون که بر من منّت نهاده ای و توفیق نوشتن این کتاب را به من دادی، چشمم به لطف و مهربانی توست. اگر لطف دیگری کنی ممنون تو هستم، من آرزو دارم که این کتاب بتواند جوانان را قدری با مهربانی تو آشناتر کند.

دوستت دارم و همیشه منتظر مهربانی های تو هستم. ای خدای خوب من!

بنده شرمنده تو، مهدی

خرداد 1390

ص:7

ص:8

یکی درد و یکی درمان پسندد

خدایا! خیلی وقت ها دلم می خواست از تو سولی بکنم. می خواستم بدانم چرا تو این همه بین بندگانت فرق گذاشته ای؟ به عدّه ای پول زیادی داده ای و به عدّه ای دیگر، فقر را هدیه داده ای. بعضی ها سالم و تنومند هستند و بعضی بیمار.

دیروز از خیابان که عبور می کردم، کودکی را دیدم که فلج بود و نمی توانست راه برود، خیلی دلم سوخت، تو چرا او را این گونه آفریدی؟

آن دیگری را بگویم که کورمادرزاد به دنیا آمده است، او هرگز نتوانسته است دنیا و زیبایی های آن را ببیند. چرا او را این گونه آفریدی؟

به بعضی ها آن قدر بچّه می دهی که نمی دانند چه بکنند و بعضی دیگر هم تا ابد در حسرت یک فرزند می سوزند.

زمان زیادی گذشت تا فهمیدم که تو خدایی و همه کارهای تو از روی حکمت است. تو برای همه کارهای خود دلیلی داری که من از آن بی خبرم.

اگر همه انسان ها ثروتمند و سالم بودند، هیچ کس به یاد تو نبود، هیچ کس شکر تو را به جا نمی آورد و تو خود می دانی که اگر انسان، تو را از یاد ببرد به چه روزی می افتد!

وقتی من در خیابان راه می روم، روزگار کاری با من کرده است که به همه زمین و آسمان تو، بد بگویم و از تو گلایه داشته باشم، تو ناگهان تصویر آن کودک فلج را

ص:9

جلوی چشم من می آوری و من ناخودآگاه به فکر فرو می روم: خدایا! تو را سپاس که مرا سالم آفریدی!

این گونه است که من به یاد تو می افتم و تو را سپاس می گویم، لحظه ای دلم از زمین به آسمان تو وصل می شود و تو خود می دانی این چقدر ارزش دارد.

آن کس که ثروتمند است، وقتی فقیری را می بیند، می فهمد به لطف خدا بوده است که توانسته به این زندگی برسد.

تو سعادت ابدی بنده خود را می خواهی؛ به آن کسی که فقر دادی، روی حکمت بوده است، شاید اگر همان بنده تو، ثروت می داشت، برای همیشه تو را فراموش می کرد و کارهایی می کرد که عذاب را برای خود می خرید.

تو او را دوست داشتی و به خاطر همین بود که فقر را به او هدیه دادی، ولی او خودش نمی داند، امّا تو خوب می دانی که با بنده ات چه کنی. چه چیزی به او بدهی و چه چیزی از او بگیری. اگر او در این سختی ها صبر کند، پاداش خوبی به او خواهی داد.

اشکال من این است که همه چیز را فقط در این دنیا می بینم و می جویم، می خواهم راز کارهای تو را در محدوده این دنیا تفسیر کنم، امّا باید زمان بگذرد و این دنیا سپری شود، آن وقت همه رازها برملا خواهد شد.(1)

ص:10


1- 1. . عن محمّد بن علی الباقر علیه السلام: إنّ اللّه عزّ وجلّ لمّا أخرج ذرّیة آدم علیه السلام من ظهره لیأخذ علیهم المیثاق بالربوبیة له وبالنبوّة لکلّ نبیّ، فکان أوّل من أخذ له علیهم المیثاق بنبوّة محمّد بن عبد اللّه صلی الله علیه و آله ثمّ قال: إنّ اللّه عزّ وجلّ قال لآدم: انظر ماذا تری، فنظر آدم إلی ذرّیته _ وهم ذرّ قد ملأوا السماء _ قال آدم: یا ربّ، ما أکثر ذرّیتی! ولأمرٍ ما خلقتهم، فما ترید منهم بأخذک المیثاق علیهم؟ قال اللّه جلّ وعزّ: یعبدوننی لا یشرکون بی شیئاً، ویونون برسلی ویتبعونهم. قال آدم: یا ربّ، فما لی أری بعض الذرّ أعظم من بعضٍ، وبعضهم له نورٌ کثیر وبعضهم له نورٌ قلیل، وبعضهم لیس له نور؟ فقال اللّه عزّ وجلّ: لذلک خلقتهم؛ لأبلوهم فی کلّ حالاتهم. قال آدم: یا ربّ، أتأذن لی بالکلام فأتکلّم؟ قال اللّه عزّ وجلّ: تکلّم، فإنّ روحک من روحی، وطبیعتک خلاف کینونتی، فقال آدم: یا ربّ، فلو کنت خلقتهم علی مثالٍ واحدٍ وقدرٍ واحدٍ وطبیعةٍ واحدةٍ وجِبِلّةٍ واحدةٍ وأرزاقٍ واحدةٍ وأعمارٍ سواء، لَم یبغِ بعضهم علی بعض، ولم یکن بینهم تحاسد وتباغض، ولا اختلاف فی شیءٍ من الأشیاء. قال اللّه عزّ وجلّ: یا آدم، بروحی نطقتَ وبضعف طبیعتک تکلّفتَ ما لا علم لک به، وأنا اللّه الخلاّق العلیم، بعلمی خالفتُ بین خلقی وبمشیئتی یمضی فیهم أمری، وإلی تدبیری وتقدیری صائرون، لا تبدیل لخلقی، إنّما خلقتُ الجنّ والإنس لیعبدونی، وخلقتُ الجنّة لمن عبدنی وأطاعنی منهم واتّبع رسلی ولا أُبالی، وخلقتُ النار لمن کفرنی وعصانی ولم یتّبع رسلی ولا أُبالی، وخلقتک وخلقتُ ذرّیتک من غیر فاقةٍ بی إلیک وإلیهم، وإنّما خلقتک وخلقتهم لأبلوک وأبلوهم أیّکم أحسن عملاً فی دار الدنیا فی حیاتکم وقبل مماتکم، ولذلک خلقتُ الدنیا والآخرة، والحیاة والموت، والطاعة والمعصیة، والجنّة والنار، وکذلک أردتُ فی تدبیری وتقدیری وبعلمی النافذ فیهم، خالفتُ بین صورهم وأجسامهم، وألوانهم وأعمارهم وأرزاقهم، وطاعتهم ومعصیتهم، فجعلتُ منهم الشقیّ والسعید، والبصیر والأعمی، والقصیر والطویل، والجمیل والذمیم، والعالِم والجاهل، والغنیّ والفقیر، والمطیع والعاصی، والصحیح والسقیم، ومن به الزَّمانة ومن لا عاهة به؛ فینظر الصحیح إلی من به العاهة فیحمدنی علی عافیته، وینظر الذی به العاهة إلی الصحیح فیدعونی ویسألنی أن أُعافیه، ویصبر علی بلائی فأُثیبه جزیل عطائی، وینظر الغنیّ إلی الفقیر فیحمدنی ویشکرنی، وینظر الفقیر إلی الغنیّ فیدعونی ویسألنی، وینظر المون إلی الکافر فیحمدنی علی ما هدیته؛ فلذلک خلقتهم لأبلوهم وکلّفتهم فی السرّاء والضرّاء، وفیما أُعافیهم وفیما ابتلیتهم، وفیما أُعطیهم وفیما أمنعهم، وأنا اللّه الملک القادر، ولی أن أمضی جمیع ما قدّرت علی ما دبّرت، ولی أن أُغیّر من ذلک ما شئتُ إلی ما شئتُ، وأُقدّم من ذلک ما أخّرت، وأُوّر ما قدّمت من ذلک، وأنا اللّه الفعّال لما أُرید، لا أُسأل عمّا أفعل وأنا أسألُ خلقی عمّا هم فاعلون: الکافی ج 2 ص 10، علل الشرائع ج 1 ص 11، مختصر بصائر الدرجات ص 156، الاختصاص ص 33، الجواهر السنیة ص 8، بحار الأنوار ج 5 ص 227.

همه خوبی ها را برایم بگو

خدایا! تو می خواستی با آدم(علیه السلام) سخن بگویی. او اوّلین انسانی بود که آفریده بودی، به همه فرشتگانت فرمان دادی تا بر او سجده کنند، چرا که او گلِ سرسبد همه هستی است. وقتی تو زمین و هفت آسمان را آفریدی به خود آفرین نگفتی، امّا وقتی او را آفریدی، بر خود آفرین گفتی.(1)

و به راستی که فقط خودت می دانی که این انسان به کجا می تواند برسد، او می تواند از همه فرشتگان بالا و بالاتر برود و در ملکوت تو جای گیرد.

و اکنون می خواهی با او سخن بگویی، می خواهی همه خوبی ها را برای او خلاصه نمایی. او را صدا می زنی و می گویی:

__ ای آدم! من همه خوبی ها را برای تو در چهار جمله، خلاصه کرده ام.

__ آن چهار جمله چیست؟ ای خدای من!

__ جمله اوّل درباره من، جمله دوم درباره خودت، جمله سوم درباره ارتباط تو با من و جمله آخر در مورد ارتباط تو با دیگران است.

__ خدایا! جمله ای که درباره خودت است، چیست؟

__ فقط مرا پرستش کن و هرگز شریکی برای من قرار مده.

__ جمله ای که برای من است، چیست؟

ص:11


1- 2. . «فَتَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَ__لِقِینَ» سوره مونون: 14.

__ من پاداش کارهای خوب تو را وقتی می دهم که تو به آن پاداش، بیش از همه وقت نیاز داشته باشی؛ روز قیامت که بشود، تو پاداش کارهای نیک خود را خواهی دید و خوشحال خواهی شد.

__ جمله ای که در مورد ارتباط من و توست، چیست؟

__ تو باید مرا بخوانی و حاجتت را از من بخواهی و من هم باید صدای تو را بشنوم و حاجتت را روا کنم.

__ جمله ای که در مورد ارتباط من با مردم است، چیست؟

__ تو باید آنچه را برای خود می پسندی، برای دیگران هم بپسندی، با مردم به گونه ای رفتار کنی که دوست داری با تو آن گونه رفتار کنند.(1)

ص:12


1- 3. . أبی عبد اللّه علیه السلام قال: أوحی اللّه عزّ وجلّ إلی آدم: إنّی سأجمعُ لک الخیر کلّه فی أربع کلمات. قال: یا ربّ، وما هنّ؟ قال: واحدة لی وواحدة لک وواحدة فیما بینی وبینک وواحدة فیما بینک وبین الناس، قال: یا ربّ، بیّنهنّ لی حتّی أعلمهنّ، قال: أمّا التی لی فتعبدنی لا تشرک بی شیئاً، وأمّا التی لک فأُجزیک بعملک أحوج ما تکون إلیه، وأمّا التی بینی وبینک فعلیک الدعاء وعلیَّ الإجابة، وأمّا التی بینک وبین الناس فترضی للناس ما ترضی لنفسک: أمالی الصدوق ص 706، معانی الأخبار ص 137، مستدرک الوسائل ج 5 ص 162، عدّة الداعی ص 35، الجواهر السنیة ص 9، بحار الأنوار ج 11 ص 257.

با دل شکسته ام چه کنم؟

خدایا! تو به او گفتی که بر من سجده کند و او نافرمانی تو را نمود، ولی تو او را به آرزویش رساندی!

از شیطان سخن می گویم، او از تو خواست که تا روز قیامت به او فرصت بدهی و تو خواسته او را قبول کردی. او هم قسم خورد که سر راه من و فرزندانم بنشیند و مانع سعادت و خوشبختی همه ما بشود. او اکنون دشمن شماره یک ماست. ما با او چه خواهیم کرد؟

خدایا! شیطان نیروی زیادی دارد، او به قلب ما نفوذ می کند و به راحتی ما را وسوسه کرده و فریب می دهد. ما در مقابل او چه خواهیم کرد؟

و تو سخنان آدم(علیه السلام) را شنیدی، از غمی که به دل او نشسته بود باخبر بودی، تو که دل شیطان را نشکستی با این که او دشمن تو بود، اکنون چگونه می توانی ببینی که آدم(علیه السلام) این گونه گرفته و پریشان است، تو او را دوست داری و برای همین گفتی که فرشتگانت بر او سجده کنند، اکنون تو می خواهی سخنی بگویی تا آدم(علیه السلام) و همه فرزندان او را خوشحال کنی، پس چنین می گویی:

ای آدم! وقتی کسی کار خوبی انجام دهد، من ده برابر به او پاداش می دهم، امّا اگر گناهی مرتکب شود، برای او یک گناه نوشته می شود.

من درِ توبه را به روی شما باز می کنم، هر کس توبه کند توبه اش را می پذیرم،

ص:13

حتّی اگر در لحظه آخر زندگیش توبه کند، او را می بخشم و او را به خاطر گناهانش عذاب نمی کنم.

و آدم(علیه السلام) وقتی این سخن تو را می شنود، خوشحال می شود و رو به آسمان می کند و می گوید: خدایا! این مهربانی تو برای من و فرزندانم کافی است.(1)

ص:14


1- 4. . أبی جعفر علیهماالسلام قال: إنّ آدم قال: یا ربّ، سلّطت علیَّ الشیطانَ وأجریته منّی مجری الدم، فقال: یا آدم، جعلتُ لک أنّ مَن همّ مِن ذرّیتک بسیّئةٍ لم تُکتب علیه، فإن عملها کُتبت علیه، ومَن همّ بحسنةٍ فإن هو لم یعملها کُتبت له حسنة، وإن عملها کُتبت له عشراً. قال: یا ربّ زدنی، قال: جعلتُ لک أنّ مَن عمل منهم سیّئةً ثمّ استغفر غفرت له. قال: یا ربّ زدنی، قال: جعلتُ لهم التوبة _ أو بسطتُ لهم التوبة _ حتّی تبلغ النفس هذه. قال یا ربّ حسبی: الکافی ج 2 ص 440، کتاب الزهد للحسین بن سعید ص 75، الجواهر السنیة ص 11، بحار الأنوار ج 6 ص 18، جامع أحادیث الشیعة ج 14 ص 367، جامع السعادات ج 3 ص 53؛ عن أبی عبد اللّه علیه السلام قال : لمّا أعطی اللّه إبلیس ما أعطاه من القوّة، قال آدم: یا ربّ، قد سلّطتَ إبلیس علی وُلْدی وأجریته منهم مجری الدم فی العروق، وأعطیته ما أعطیت، فما لی ولولْدی؟ فقال: لک ولولدک السیّئة بواحدة والحسنة بعشر أمثالها. قال: یا ربّ زدنی، قال: التوبة مبسوطة حتّی تبلغ النفس الحلقوم. قال: یا ربّ زدنی، قال: أغفرُ ولا أُبالی: وسائل الشیعة ج 16 ص 88، الجواهر السنیة ص 12، التفسیر الصافی ج 2 ص 176، تفسیر نور الثقلین ج 1 ص 784 و ج 2 ص 10.

من با همه شما مهربانم

خدایا! من می دانم که ابراهیم(علیه السلام) دوست توست، تو او را به مهمانی بزرگ خودت دعوت کرده ای، تو او را به اوج آسمان ها آورده ای تا از آنجا همه آسمان ها و زمین را ببیند، او امروز در ملکوت تو مهمان است.

ابراهیم(علیه السلام) نگاهی به آسمان ها می کند و زیبایی هایی را که تو خلق کرده ای می بیند، او زبان به حمد و ستایش تو می گشاید. لحظه ای می گذرد، نگاهی به زمین می اندازد، او همه چیز را می تواند از آن بالا ببیند، همه کوه ها، دریاها و دشت ها. او همین طور که زمین را می بیند، نگاهش به صحنه گناهی می افتد، طاقت نمی آورد و دست به نفرین بر می دارد و در حقّ آنان نفرین می کند. تو نفرین او را مستجاب می کنی و آن گنهکاران می میرند.

لحظاتی بعد، باز ابراهیم(علیه السلام) منظره ای را می بیند، نفرینی دیگر می کند و...

برای بار سوم نیز این جریان تکرار می شود، ابراهیم(علیه السلام) طاقت ندارد، ببیند که روی زمین گناه بشود. تو اکنون با ابراهیم(علیه السلام) سخن می گویی:

ای ابراهیم! از این کار خود دست بردار و دیگر بندگان مرا نفرین نکن! من خدای مهربان آنان هستم و بدان که گناه بندگانم به من هیچ ضرری نمی زند.

ص:15

ای ابراهیم! من هرگز مانند تو بر آنان خشم نمی گیرم!! من می توانستم آن ها را خلق نکنم، آن ها بندگان من هستند، بدان که گروهی از آنان، پس از گناه توبه می کنند و من آن ها را می بخشم و هیچ گاه گناهان آن ها را آشکار نمی کنم... ای ابراهیم! من بر بندگان خود مهربان تر از تو هستم.(1)

ص:16


1- 5. . عن رسول اللّه صلی الله علیه و آله قال فی جملةِ کلامٍ طویلٍ مع أبی جهل: یا أبا جهل، أما علمتَ قصّة إبراهیم الخلیل لمّا رُفع فی الملکوت قوّی اللّه بصره لمّا رفعه دون السماء حتّی أبصر الأرض ومَن علیها ظاهرین ومستترین، فرأی رجلاً وامرأةً علی فاحشةٍ، فدعی علیهما بالهلاک فهلکا، ثمّ رأی آخرین فدعی علیهما بالهلاک فهلکا، ثمّ رأی آخرین فدعا علیهما بالهلاک فهلکا، ثمّ رأی آخرین فهمّ بالدعاء علیهما، فأوحی اللّه إلیه: یا إبراهیم، اکفف دعوتک عن عبادی وإمائی فإنّی أنا اللّه الغفور الرحیم، لا تضرّنی ذنوب عبادی، کما لا تنفعنی طاعتهم، ولست أسوسهم بشفاء الغیظ کسیاستک، فاکفف دعوتک عن عبیدی وإمائی، فإنّما أنت عبد نذیر لا شریک فی المملکة ولا مهیمن علیَّ ولا علی عبادی...: الاحتجاج ج 1 ص 36، الجواهر السنیة ص 21، بحار الأنوار ج 9 ص 278 و ج 12 ص 60؛ أبو بصیر عن أبی عبد اللّه علیه السلام، قال: لمّا رأی إبراهیم ملکوت السماوات والأرض، التفت فرأی رجلاً یزنی فدعی علیه فمات، ثمّ رأی آخر فدعی علیه فمات، حتّی رأی ثلاثةً فدعی علیهم فماتوا، فأوحی اللّه تعالی إلیه: یا إبراهیم، إنّ دعوتَک مُجابةٌ، فلا تدعُ علی عبادی، فإنّی لو شئتُ لم أخلقهم، إنّی خلقتُ خلقی علی ثلاثة أصنافٍ: عبداً یعبدنی لا یشرک بی شیئاً فأُثیبه، وعبداً یعبد غیری فلن یفوتنی، وعبداً یعبد غیری فأُخرج من صلبه مَن یعبدنی: الکافی ج 8 ص 305، علل الشرائع ج 2 ص 585، فرج المهموم ص 26، الجواهر السنیة ص 22، بحار الأنوار ج 7 ص 41 و ج 12 ص 61، تفسیر العیّاشی ج 1 ص 142، تفسیر القمّی ج 1 ص 205، تفسیر مجمع البیان ج 4 ص90، التفسیر الصافی ج 2 ص 132، تفسیر نور الثقلین ج 1 ص 732.

دیدار دوست آرزوی من است

خدایا! تو می دانی که دیگر عمر ابراهیم(علیه السلام) تمام شده است و لحظه مرگ او فرا رسیده است. تو با عزرائیل چنین می گویی: ای عزرائیل! به سوی ابراهیم برو و او را قبض روح کن و جانش را بگیر.

اکنون عزرائیل پَر می گشاید و به سوی زمین می آید و نزد ابراهیم(علیه السلام) می رود، وقتی با او روبرو می شود، سلام می کند و ابراهیم(علیه السلام) جواب او را می دهد. لحظه ای می گذرد، ابراهیم(علیه السلام) رو به عزرائیل می کند و می گوید:

__ چه عجب! آیا برای دیدار من آمده ای یا مأموریّتی داری؟

__ من برای گرفتن جان تو آمده ام.

__ یعنی خدا تو را فرستاده تا جان مرا بگیری!

__ آری! تو باید خود را برای مرگ آماده کنی.

__ ای عزرائیل! کجا دیده ای که دوستی، جانِ دوست خود را بگیرد؟

عزرائیل چون این سخن را می شنود، نمی داند چه جواب بدهد، او به اوج آسمان ها باز می گردد و با تو سخن می گوید:

__ خدایا! نزد ابراهیم رفتم تا جان او را بگیرم. او به من سخنی گفت که من نتوانستم جواب او را بدهم.

__ ای عزرائیل! اکنون نزد او بازگرد و به او چنین بگو که خدایت می گوید: کجا

ص:17

دیده ای که دوست، دیدار دوست را خوش ندارد؟ همانا دوست، عاشق دیدار دوست خود است.

آری! تو می خواستی به ابراهیم(علیه السلام) بفهمانی که به مرگ این گونه نگاه نکند، مرگ، جان کندن نیست. مرگ به مهمانی رفتن است، مهمانی خدای خوبی ها. چه کسی است که با تو رفیق باشد و دیدار تو را دوست نداشته باشد.(1)

ص:18


1- 6. . علی بن الحسین، عن أبیه، عن أمیر المونین علیه السلام، قال: لمّا أراد اللّه قبض روح إبراهیم علیه السلام، بعث إلیه ملک الموت، فسلّم فردّ علیه السلام، ثمّ قال له: أزائرٌ أنت أم داعٍ، فقال: بل داعٍ فأجب، فقال: هل رأیت خلیلاً یُمیت خلیلاً؟ فرجع حتّی وقف بین یدی اللّه، فقال: إلهی، قد سمعتَ ما قال خلیلُک إبراهیم، فقال اللّه عزّ وجلّ: یا ملک الموت، اذهب إلیه وقل له: هل رأیتَ حبیباً یکره لقاء حبیبِه؟ إنّ الحبیب یُحبّ لقاء حبیبِه: أمالی الصدوق ص 264، علل الشرائع ج 1 ص 37، روضة الواعظین ص 488، مستدرک الوسائل ج 2 ص 95، الجواهر السنیة ص 24، بحار الأنوار ج 6 ص 127 و ج 12 ص 78.

پس کی می خواهی نجاتم بدهی؟

خدایا! تو خودت داری می بینی که مردم دارند هیزم جمع می کنند تا ابراهیم(علیه السلام) را با آتش بسوزانند!

فریادها بلند است، هر کس می خواهد از دین پدران خود حمایت کند، هیزم بیاورید، ای مردم! آتش، سزای کسی است که بت ها را شکسته و به دین ما اهانت کرده است.

بعد از مدّتی، تا چشم کار می کند، هیزم جمع شده است، آتش زبانه می کشد، ابراهیم(علیه السلام) را هم در منجنیق نشانده اند و می خواهند او را به داخل آتش پرتاب کنند.

یکی با ابراهیم(علیه السلام) سخن می گوید: ای ابراهیم! آیا هنوز هم سر حرف خود هستی؟ آیا نمی خواهی دست از یکتاپرستی برداری؟

ابراهیم(علیه السلام) هیچ جوابی نمی دهد، او لبخندی بر لب دارد، همه امید او به توست.

جبرئیل این منظره را می بیند؛ شعله های آتشی که زبانه می کشد، جمعیّتی که برای تماشا آمده اند، تماشای این منظره برای جبرئیل سخت است. او منتظر است تا تو کاری بکنی، اگر تو چند لحظه دیگر صبر کنی، ابراهیم(علیه السلام) در آتش خواهد سوخت. چرا باران نمی بارد تا این آتش خاموش شود؟ چرا باد و طوفان نمی وزد تا این آتش را پراکنده کند و بر روی خود این مردمِ بت پرست بیاندازد؟

ص:19

سرانجام صبر جبرئیل تمام می شود، اکنون او با تو با تندی سخن می گوید: ای خدا! مگر نمی بینی که ابراهیم را می خواهند در آتش بسوزانند؟ روی زمین، کسی غیر از او تو را نمی پرستد، نگاه کن که دشمن چگونه او را اسیر کرده و می خواهد او را در آتش بیاندازد!

و تو به جبرئیل چنین می گویی: ای جبرئیل! آرام باش! من هرگز در کار خود عجله نمی کنم، کسی عجله می کند که می ترسد نتواند بعداً کاری انجام بدهد، من خدای توانایی هستم که هر وقت بخواهم، می توانم ابراهیم را نجات بدهم!... من آتش را برای او گلستان خواهم کرد.

آری! تو می خواستی به جبرئیل بفهمانی که برای نجات ابراهیم(علیه السلام) نیازی به آب و باران و طوفان نیست. مخلوقات تو که ضعیف و ناتوان هستند، برای برنامه های خود نیاز به وسایل دارند، امّا تو خدایی و بی نیاز از همه چیز!

تو نیازی به عجله نداری، دوستانت را یاری می کنی به گونه ای که هیچ کس فکر آن را نمی کند، وقتی ابراهیم(علیه السلام) را به سوی آتش بیاندازند، در یک چشم به هم زدن آن آتش بزرگ را به گلستانی تبدیل می کنی.

و چقدر پیش می آید که من هم در زندگی خود به تو اعتراض می کنم که چرا کمکم نمی کنی. می ترسم که تو هم فرصت را از دست بدهی! این مشکل من است که تو را خوب نشناختم!

تو هرگز در کار خود عجله نمی کنی، درست در بهترین موقع دست مرا می گیری و کمکم می کنی و تنها من می مانم و شرمندگیِ از تو که چرا به تو اعتراض کردم!(1)

ص:20


1- 7. . عن الحسین بن خالد، عن الرضا علیه السلام قال: إنّ إبراهیم لمّا وُضِع فی کفّة المنجنیق غضب جبرئیل، فأوحی اللّه إلیه: ما یغضبک یا جبرئیل؟ قال: یا ربّ، خلیلک لیس مَن یعبدک علی وجه الأرض غیره، سلّطت علیه عدوّک وعدوّه! فأوحی اللّه إلیه: اسکت، إنّما یعجل العبد الذی یخاف الفوت مثلک، فأمّا أنا فإنّی آخذه إذا شئتُ. فأهبط اللّه ُ خاتماً فیه ستّة أحرف: لا إله إلاّ اللّه، محمّد رسول اللّه، لا حول ولا قوّة إلاّ باللّه، فوّضتُ أمری إلی اللّه، أسندتُ ظهری إلی اللّه، حسبی اللّه. فأوحی اللّه إلیه: أن تختّم بهذا الخاتم، فإنّی أجعلُ النارَ علیک برداً وسلاماً: أمالی الصدوق ص 542، عیون أخبار الرضا ج 1 ص 60، الجواهر السنیة ص 24، بحار الأنوار ج 11 ص 63 و ج 12 ص 35، جامع أحادیث الشیعة ج 16 ص 797، تفسیر نور الثقلین ج 3 ص 435.

قلب تو، جای من است

خدایا! چه شد که تو ابراهیم(علیه السلام) را به عنوان دوست خود انتخاب کردی؟

تو به او لقب «خلیل اللّه» دادی و فرشتگانت او را به این نام می خوانند و من در جستجوی راز این کار تو هستم. تو صد و بیست و چهار هزار پیامبر داری، چطور شد که فقط ابراهیم(علیه السلام) را از میان آن ها برگزیدی و این تاج افتخار را به سر او نهادی؟

و ابراهیم(علیه السلام) خیلی خوشحال بود که دوست تو شده است و دوست داشت بداند، کدامین عمل و رفتار او باعث شده که او شایسته این مقام شود.

تو از دل ابراهیم(علیه السلام) خبر داشتی و می دانستی او به دنبال جواب این سول است، برای همین، روزی از روزها با ابراهیم(علیه السلام) این گونه سخن گفتی: ای ابراهیم! من تو را به عنوان دوست خود انتخاب کردم، زیرا در تو چهار چیز دیدم:

اوّل: تو خیلی مهمان نواز بودی و مهمان خود را گرامی می داشتی.

دوم: من به تو دستور دادم که فرزندت، اسماعیل را در راه من قربانی کنی و تو تسلیمِ دستور من شدی و فرزند دلبرت را به قربانگاه بردی.

سوم: آن روز که بت پرستان می خواستند تو را به جُرم یکتاپرستی در آتش بیاندازند، دست از ایمان و عقیده خود برنداشتی و بر توحید من باقی مانده و حاضر شدی در آتش بسوزی، امّا به من شرک نورزی.

ص:21

چهارم: من به قلب تو نگاه کردم، دیدم که در قلب تو، فقط محبّت من جای دارد.(1)

* * *

آن روز، ابراهیم(علیه السلام) فهمید که تو، این چهار ویژگی او را پسندیده ای و رمز انتخاب او برای مقام «خلیل اللّه»، همین ها بوده است.

ص:22


1- 8. . إنّ اللّه أوحی إلی إبراهیم علیه السلام: إنّک لمّا سلّمت مالَکَ للضیفان ووُلْدک للقربان ونفسک للنیران وقلبک للرحمان، اتّخذناک خلیلاً: الجواهر السنیة ص 26، الفصول المهمة للحرّ العاملی ج 1 ص 24، أمل الآمل ج 1 ص 146، معجم رجال الحدیث ج 16 ص 250، أعیان الشیعة ج 9 ص 169.

در چاه افتاده ام، چه کنم؟

یوسف در چاه بود و تو را صدا می زد. هیچ کس از حال او خبر نداشت، پدر در انتظار او بود، او از تاریکی چاه وحشت کرده بود. او تو را می خواند و می دانست که تو صدایش را می شنوی و به زودی جواب او را خواهی داد.

و تو جبرئیل را به زمین فرستادی، از او خواستی تا به ته چاه برود و با یوسف سخن بگوید:

__ ای یوسف! اینجا چه می کنی؟

__ تو که هستی که مرا با اسم صدا می زنی؟

__ من فرستاده خدای تو هستم. آیا می خواهی از این چاه بیرون بیایی؟

__ اگر خدا بخواهد مرا از چاه بیرون خواهد آورد، من راضی به رضای او هستم.

این سخن یوسف، چقدر زیبا بود، او در اوج بلا ایستاده بود و از رضای تو سخن می گفت.

جبرئیل به سخن خود ادامه داد:

__ خدا مرا فرستاده است تا این دعا را به تو یاد بدهم تا از این چاه نجات پیدا کنی؟

__ کدام دعا؟

__ ای یوسف! این دعا را بخوان: بار خدایا! من تو را می خوانم، هیچ خدایی جز

ص:23

تو نیست. تو نعمت های زیادی به من ارزانی داشتی. تو زمین و آسمان ها را آفریدی. تو خدای بزرگی هستی که بر بندگان خود کرم می کنی. از تو می خواهم تا بر محمّد و آل محمّد درود بفرستی و مرا از این گرفتاری نجات دهی.

یوسف می فهمد که محمّد و آل محمّد(ص) نزد تو خیلی عزیز هستند، پس تو را به حقّ آنان می خواند و تو هم او را از چاه نجات می دهی.

معلوم است که این دعا فقط برای یوسف نیست، هر کس که چون یوسف گرفتار شود و امیدش از همه جا قطع شود، باید این دعا را بخواند، باشد که تو او را نجات دهی.(1)

ص:24


1- 9. . عن مِسمَعٍ، عن أبی عبد اللّه علیه السلام، قال: لمّا طَرَحَ إخوةُ یوسف یوسفَ فی الجُبّ، أتاه جبرئیل علیه السلام فقال: یا غلام، ما تصنع ها هنا؟ فقال إنّ إخوتی ألقونی فی الجُبّ، قال: أفتحبّ أن تخرج منه؟ قال: ذاک إلی اللّه عزّ وجلّ إن شاء أخرجنی. قال: فقال: إنّ اللّه تعالی یقول لک: ادعُنی بهذا الدعاء حتّی أُخرجک من الجُبّ، فقال له: وما الدعاء؟ فقال: قل: اللّهمّ إنّی أسألک بأنّ لک الحمد لا إله إلاّ أنت المنّان، بدیع السماوات والأرض، ذو الجلال والإکرام، أن تصلّی علی محمّدٍ وآل محمّد، وأن تجعل لی ممّا أنا فیه فرجاً ومخرجاً. قال: ثمّ کان من قصّته ما ذکر اللّه فی کتابه: الکافی ج 2 ص 557، الجواهر السنیة ص 29، التفسیر الصافی ج 3 ص 11، تفسیر نور الثقلین ج 2 ص 416، بحار الأنوار ج 12 ص 247، تفسیر القمّی ج 1 ص 354.

چقدر گریه می کنی؟

خدایا! فرشتگانت به تو می گویند: خدایا! چرا شعیب این قدر گریه می کند؟ می ترسیم چشمان او آسیب ببیند!

مدّتی می گذرد، شعیب هم چنان گریه می کند تا این که چشم او نابینا می شود، او دیگر نمی تواند جایی را ببیند.

تو چشمانش را شفا می دهی، شعیب شکر تو را می کند و باز بنای گریه و اشک را می گذارد تا آنجا که چشمان او نابینا می شود.

و تو اکنون با او سخن می گویی:

__ ای شعیب! تا به کی گریه خواهی کرد؟ اگر از ترس عذاب من این گونه اشک می ریزی، بدان که من تو را از عذاب در امان داشته ام، اگر از شوق بهشت آرام و قرار نداری، بدان که من تو را وارد بهشت خواهم نمود.

__ بارخدایا! تو که می دانی گریه من نه از ترس جهنّم تو است و نه برای رسیدن به بهشت تو. چه کنم، من اسیر محبّت تو شده ام و دلم بی قرار توست.

__ اکنون که این سخن را گفتی من هم کاری می کنم تا بهترین مرد روی زمین نزد تو بیاید و خدمت تو را بنماید.(1)

و این گونه می شود که موسی(علیه السلام) به کنعان می آید و سال ها خدمت شعیب را می کند.

ص:25


1- 10. . عن أنس، قال: قال رسول اللّه صلی الله علیه و آله: بکی شُعیب من حبّ اللّه عزّ وجلّ حتّی عمی، فردّ اللّه ُ علیه بصره، ثمّ بکی حتّی عمی، فردّ اللّه علیه بصره، ثمّ بکی حتّی عمی، فردّ اللّه علیه بصره، فلمّا کانت الرابعة أوحی اللّه عزّ وجلّ إلیه: یا شُعیب، إلی متی یکون هذا أبداً منک؟ إن یکن هذا خوفاً من النار فقد أجرتک، وإن یکن شوقاً إلی الجنّة، فقد أبحتک. فقال: إلهی وسیّدی، أنت تعلم أنّی ما بکیتُ خوفاً من نارک ولا شوقاً إلی جنّتک، ولکن عقد حبّک علی قلبی، فلستُ أصبر أو أراک. فأوحی اللّه إلیه: أمّا إذا کان هذا هکذا، فمن أجل هذا سأخدمک کلیمی موسی بن عمران: علل الشرائع ج 1 ص 57، الجواهر السنیة ص 31، بحار الأنوار ج 12 ص 381، تفسیر نور الثقلین ج 4 ص 125، جامع السعادات ج 3 ص 122، قصص الأنبیاء للجزائری ص 234.

تا خدا راهی نیست

موسی(علیه السلام) به فکر فرو رفته بود، او دیده بود که بعضی ها با صدای بلند تو را می خوانند، گویا که تو در اوج آسمان ها هستی و آن ها باید فریاد بزنند تا تو صدای آن ها را بشنوی، بعضی ها هم تو را آهسته و بی صدا می خوانند و با تو سخن می گویند.

موسی(علیه السلام) می خواست بداند که باید چگونه تو را صدا بزند، برای همین یکبار که برای مناجات به سوی تو آمد، با تو چنین گفت:

__ خدایا! آیا تو به بندگانت نزدیک هستی تا تو را آهسته بخوانیم یا آن که از آن ها دور هستی تا تو را با صدای بلند بخوانیم؟

__ ای موسی! من همنشین کسی هستم که مرا می خواند، من کنار او هستم.(1)

__ خدایا! بعضی وقت ها من خجالت می کشم به یاد تو باشم، خیال می کنم که در آن حالت، خوب نیست که من یاد تو باشم، فکر می کنم در آن حالت، اگر به یاد تو باشم، حرمت تو را نگه نداشته ام.

__ ای موسی! بدان که یاد من در هر لحظه، زیباست. در همه لحظات زندگی خود به یاد من باش!(2)

ص:26


1- 11. . عن أبی حمزة الثمالی، عن أبی جعفر علیه السلام، قال: مکتوب فی التوراة التی لم تُغیّر: إنّ موسی سأل ربّه فقال: یا ربّ، أقریبٌ منّی فأُناجیک؟ أم بعیدٌ فأُنادیک؟ فأوحی اللّه عزّ وجلّ إلیه: یا موسی، أنا جلیس مَن ذکرنی: الکافی ج 2 ص 496، وسائل الشیعة ج 7 ص 149، عدّة الداعی ص 235، الجواهر السنیة ص 40، بحار الأنوار ج 13 ص 343 و ج 90 ص 162، جامع أحادیث الشیعة ج 15 ص 350، وراجع التوحید ص 182، علل الشرائع ج 1 ص 284، کتاب من لا یحضره الفقیه ج 1 ص 28، التحصین لابن فهد ص 15، المصنّف لابن أبی شیبة ج 1 ص 138، شرح نهج البلاغة ج 11 ص 216، کنز العمّال ج 1 ص 432، فیض القدیر ج 5 ص 283، کشف الخفاء ج 1 ص 201، تفسیر السلمی ج 1 ص 131، تفسیر الرازی ج 5 ص 103، تفسیر القرطبی ج 4 ص 311، تفسیر الثعالبی ج 5 ص 226، الدرّ المنثور ج 1 ص 195، تاریخ مدینة دمشق ج 61 ص 50، سیر أعلام النبلاء ج 8 ص 175، الأنساب ج 4 ص 136، تاریخ الإسلام ج 17 ص 154، قصص الأنبیاء للراوندی ص 166، کشف الغمّة ج 3 ص 79، الفصول المهمّة لابن الصبّاغ ج 2 ص 1000.
2- 12. . عن أبی جعفر علیه السلام قال: مکتوبٌ فی التوراة التی لم تُغیّر: إنّ موسی سأل ربّه فقال: إلهی وسیّدی، إنّه یأتی علیَّ مَجالسُ أُعزّک وأُجلّک أن أذکرک فیها، فقال: یا موسی، إنّ ذکری حسنٌ علی کلّ حال: الکافی ج 2 ص 497، وسائل الشیعة ج 1 ص 310، الجواهر السنیة ص 40، بحار الأنوار ج 13 ص 434، منتقی الجمّان ج 1 ص 1057، ذخیرة المعاد ج 1 ص 22، الحدائق الناضرة ج 2 ص 77.

آرزوی بزرگ برای چه؟

تو انسان را خلق کردی و می دانی که بزرگ ترین سرمایه انسان، روشنی قلب اوست. اگر دل او سیاه بشود، دیگر او روی سعادت را نخواهد دید و همه ارزش های او رنگ عوض خواهد کرد.

برای همین آن روز که موسی(علیه السلام) مهمان تو بود، با او چنین سخن گفتی: «ای موسی! از تو می خواهم که در دنیا، آرزوهای خیلی بزرگ نکنی که با این کار قلب تو سیاه خواهد شد و هر کس که قلب او سیاه بشود، از من دور خواهد شد».(1)

خدایا! وقتی من این سخن را خواندم، به فکر فرو رفتم، با خود گفتم آیا همه آرزوهای بزرگ، دل آدمی را سیاه می کند؟

بعد از مدّتی فکر فهمیدم: آرزوی بزرگی که برای دنیا باشد و مرا عاشق دنیا کند، مرا از تو دور می کند و دلم را سیاه می کند.

آری، وقتی که همه چیز من، دنیا بشود، دیگر از تو دور می شوم و دنیا و زیبایی های آن، جایِ تو را در قلب من می گیرد و این خیلی خطرناک است.

خدایا! خوب می دانم، اگر در همین دنیا، آرزوهای بزرگی بکنم که رنگ و بوی آخرت دارد، مرا به تو نزدیک تر هم می کند؛

اگر آرزو کنم که مرا بهترین سربازِ امام زمان(علیه السلام) قرار بدهی!

اگر آرزو کنم که کنار آن حضرت مرا به فیض شهادت برسانی!

این آرزوها قلب مرا نورانی کرده و مرا بیشتر به تو نزدیک می کند.

ص:27


1- 13. . فیما ناجی اللّه به موسی: یا موسی، لا یطول فی الدنیا أملک فیقسو قلبک، والقاسی القلب منّی بعید: الکافی ج 2 ص 329، تحف العقول ص 490، وسائل الشیعة ج 16 ص 45، عدّة الداعی ص 155، بحار الأنوار ج 13 ص 322، أعلام الدین للدیلمی ص 218، الجواهر السنیة ص 31.

چرا صورت بر خاک نهادی

تو پیامبران زیادی داری، امّا فقط یک نفر از آن ها را به عنوان «کلیم اللّه» انتخاب نمودی. آری! او کسی است که خودِ تو، مستقیم با او سخن گفتی، این افتخار بزرگی است.

اکنون تو می دانی که موسی(علیه السلام) می خواهد بداند که چرا تو او را برای این مقام انتخاب کردی. چرا فقط او؟ برای همین، بار دیگر سخن گفتن با او را آغاز می کنی.

__ ای موسی! آیا می دانی که چرا من تو را برای این مقام برگزیدم؟

__ نه! من نمی دانم.

__ من به همه بندگان خود نگاه کردم، می خواستم کسی را پیدا کنم تا با او سخن بگویم، دیدم که فقط تو هستی که در موقع نماز، صورت خود را بر خاک می گذاری! تو در مقابل من، خیلی فروتنی و خشوع داری. برای همین بود که من تو را انتخاب کردم، من به چهره خاک آلوده تو نگاه می کردم که در مقابل من آن را به روی خاک می نهادی.(1)

ص:28


1- 14. . عن علی بن یقطین، عمّن رواه، عن أبی عبد اللّه علیه السلام، قال: أوحی اللّه إلی موسی علیه السلام: یا موسی، تدری لِمَ اصطفیتُک بکلامی دون خلقی؟ قال: یا ربّ، ولِمَ ذاک؟ فأوحی اللّه تعالی إلیه: یا موسی، إنّی قلبتُ عبادی ظهراً لبطن، فلم أجد فیهم أحداً أذلّ نفساً لی منک، یا موسی، إنّک إذا صلّیتَ وضعتَ خدّک علی التراب _ أو قال: علی الأرض _ : الکافی ج 2 ص 123، علل الشرائع ج 1 ص 56، کتاب من لا یحضره الفقیه ج 1 ص 332، وسائل الشیعة ج 7 ص 11، مکارم الأخلاق ص 286، عدّة الداعی ص 165، الجواهر السنیة ص 45، بحار الأنوار ج 72 ص 129، ذکری الشیعة ج 3 ص 459، الحدائق الناضرة ج 8 ص 342، مصباح الفقیه ج 2 ص 363؛ عن جمیل بن درّاج، عن أبی عبد اللّه علیه السلام قال: أوحی اللّه تعالی إلی موسی: یا موسی، أتدری لِمَ انتجبتک مِن خلقی واصطفیتک لکلامی؟ قال: لا یا ربّ، فقال: إنّی اطّلعتُ إلی الأرض فلم أجد علیها أحداً أشدّ تواضعاً لی منک. فخرّ موسی ساجداً وعفّر خدّیه فی التراب تذلّلاً للّه عزّ وجلّ، فأوحی اللّه إلیه: یا موسی، ارفع رأسک وأمِرّ یدَک علی موضع سجودک وامسح بها وجهک، وما نالته من بدنک فإنّه شفاء من کلّ سقم وداء وآفة وعاهة: الدعوات ص 78، الحدائق الناضرة ج 8 ص 346، جواهر الکلام ج 10 ص 245، وسائل الشیعة ج 7 ص 14، أمالی الطوسی ص 165، الجواهر السنیة 67، بحار الأنوار ج 59 ص 268.

به دنبال بهترین عطر و گلاب!

موسی(علیه السلام) کسی است که مناجات با تو را با همه دنیا عوض نمی کند، او می داند که ارزش یک لحظه سخن گفتن با تو چقدر است، او وقتی در مقابل تو می ایستد و راز دل با تو می گوید، لذّتی را تجربه می کند که همه دنیا در مقابل آن هیچ است، پس چه شده است که او سکوت کرده است و با تو سخن نمی گوید؟

تو راز موسی(علیه السلام) را می دانی. تو به همه چیز آگاه هستی، امّا دوست داری که علّت این کار را از زبان خود موسی(علیه السلام) بشنوی. پس خطاب می کنی:

__ ای موسی! چرا با من سخن نمی گویی؟ چرا حرفی نمی زنی؟ چه شد آن مناجات های تو؟

__ خدایا! من روزه هستم و دهانم بو می دهد. من می خواهم صبر کنم تا افطار کنم و غذایی بخورم، دهانم خوشبو شود، آنگاه با تو سخن بگویم.

__ ای موسی! مگر خبر نداری که من بوی دهان روزه دار را بهتر از هر بویی دوست دارم. برای من، بوی دهان روزه دار از هر عطر و گلابی خوشبوتر است.(1)

ص:29


1- 15. . عن ابن أبی عُمیر، عن بعض أصحابنا، عن أبی عبد اللّه علیه السلام قال: أوحی اللّه إلی موسی: ما یمنعک عن مناجاتی؟ قال: یا ربّ، أُجلّک عن المناجاة لِخُلُوف فم الصائم. فأوحی اللّه إلیه: یا موسی، لَخُلُوف فم الصائم أطیب عندی من ریح المسک: الکافی ج 4 ص 56، فضائل الأشهر الثلاثة ص 121، وسائل الشیعة ج 10 ص 397، مکارم الأخلاق ص 138، بحار الأنوار ج 13 ص 345، جامع أحادیث الشیعة ج 9 ص 97، تفسیر السمرقندی ج 2 ص 399، الدرّ المنثور ج 3 ص 115، تفسیر الآلوسی ج 9 ص 43، منتهی المطلب ج 2 ص 608، الحدائق الناضرة ج 13 ص 8، جامع المدارک ج 2 ص 222؛ وروی عن النبی أنّه قال: لَخُلُوف الصائم أطیبُ عند اللّه من ریح المسک: راجع المجموع ج 1 ص 275، فتح الوهّاب ج 1 ص 26، مغنی المحتاج ج 1 ص 56، إعانة الطالبین ج 1 ص 59، کتاب الموطّأ ج 1 ص 310، تنویر الحوالک ص 293، المبسوط للسرخسی ج 3 ص 99، المغنی لابن قُدَامة ج 1 ص 80، کشّاف القناع ج 1 ص 82، تلخیص الحبیر ج 1 ص 367، نیل الأوطار ج 1 ص 132، مسند أحمد ج 2 ص 232، سنن الدارمی ج 2 ص 24، صحیح البخاری ج 2 ص 226، صحیح مسلم ج 2 ص 158، سنن النسائی ج 4 ص 160، السنن الکبری للبیهقی ج 4 ص 270، مجمع الزوائد ج 1 ص 197، عمدة القاری ج 10 ص 256، تحفة الأحوذی ج 3 ص 346، مسند أبی داود ص 312، مسند ابن راهویة ج 1 ص 455، السنن الکبری للبیهقی ج 2 ص 90، صحیح ابن حبّان ج 8 ص 210، صحیح ابن خزیمة ج 3 ص 197، المعجم الأوسط ج 3 ص 236، المعجم الکبیر ج 2 ص 45، مسند الشامیین ج 3 ص 276، معرفة السنن والآثار ج 3 ص 447، الاستذکار ج 3 ص 375، التمهید لابن عبد البرّ ج 19 ص 57، الجامع الصغیر ج 1 ص 293، العهود المحمّدیة ص 172، کنز العمّال ج 8 ص 444، کشف الخفاء ج 2 ص 33، تاریخ بغداد ج 3 ص419، تهذیب الکمال ج 19 ص 518.

این پیرزن چه همّت بلندی دارد!

سال هاست که قوم بنی اسرائیل در انتظار امشب بوده اند، شبی که تو آن ها را از دست فرعون نجات می دهی و آن ها به آرزوی دیرین خود می رسند.

همه آماده اند تا حرکت کنند، موسی(علیه السلام) می خواهد از تاریکی شب استفاده کند و قبل از آن که سپاه فرعون متوجّه حرکت آن ها شود، از مصر بیرون برود.

تو با موسی(علیه السلام) سخن می گویی: ای موسی! قبل از این که از مصر بروی، باید قبر یوسف را پیدا کنی و پیکر او را همراه خود ببری و آن را در بیت المقدس دفن کنی.

موسی(علیه السلام) رو به یاران خود می کند: چه کسی می داند قبر یوسف کجاست؟

هیچ کس جواب نمی دهد، بار دیگر او سخن خود را تکرار می کند، یکی می گوید: مادربزرگ پیری دارم، گمانم او می داند که قبر یوسف کجاست.

موسی(علیه السلام) نزد آن پیرزن می رود و می گوید:

__ مادر! آیا تو می دانی قبر یوسف کجاست؟

__ آری! می دانم.

__ خوب. آن قبر را نشان ما بده تا ما هر چه زودتر حرکت کنیم.

__ ای موسی! اگر قبر یوسف را می خواهی باید هر چه من می گویم قبول کنی.

موسی(علیه السلام) به فکر فرو می رود، او نمی داند این پیرزن چه می خواهد. می ترسد

ص:30

چیزی بخواهد که او نتواند آن را انجام بدهد، امّا تو که می دانی او چه می خواهد، تو به راز دل همه بندگان خود آگاه هستی. برای همین با موسی(علیه السلام) سخن می گویی: «ای موسی! شرط او را قبول کن».

موسی(علیه السلام) رو به پیرزن می کند و می گوید:

__ مادر! باشد، هر چه بگویی قبول می کنم، بگو بدانم چه می خواهی؟

__ می خواهم که مقام من در بهشت، همچون مقام تو و هم درجه تو باشم.

موسی(علیه السلام) از همّت والای این پیرزن تعجّب می کند، به آن پیرزن قول می دهد که در روز قیامت، هم درجه او باشد.(1)

* * *

اکنون همه می فهمند که تو چرا به موسی(علیه السلام) گفتی که شرط آن پیرزن را قبول کند، تو همّت بالای او را دوست داشتی، هر کس جای او بود، جوانی و ثروت دنیا را می خواست، امّا او چیزی را خواست که هیچ کس به آن فکر نمی کرد، تو می خواستی به همه بفهمانی که این گونه از تو حاجت بخواهند، حاجت های بزرگی مثل هم درجه بودن با پیامبران!

ص:31


1- 16. . عن یزید الکُناسی، عن أبی جعفر علیه السلام قال: قال رسول اللّه صلی الله علیه و آله: إنّ اللّه أوحی إلی موسی: أن احمل عظام یوسف من مصر قبل خروجک منها إلی الأرض المقدّسة بالشام. فسأل عن قبر یوسف، فلم یعرفه إلاّ عجوز، وقالت: لا أدلّک علیه إلاّ بحکمی، فأوحی اللّه إلیه لا یکبُرُ علیک أن تجعل لها حکمَها، فقال لها موسی: لکِ حکمک، فقالت: إنّ حکمی أن أکون معک فی درجتک التی تکون فیها فی الجنّة: الکافی ج 8 ص 155 وسائل الشیعة ج 3 ص 163، الجواهر السنیة ص 46، جامع أحادیث الشیعة ج 3 ص 395، تفسیر نور الثقلین ج 2 ص 474.

خدایا! مرا نصیحت کن

شبی از شب ها به موسی(علیه السلام) گفتی که می خواهی او را نصیحت و موعظه کنی.

موسی(علیه السلام) خیلی خوشحال شد، او دوست داشت بداند که نصیحت های تو چیست، او می خواست آن را بشنود و به دیگران هم بگوید، نصیحت های تو خیلی با ارزش هستند و اگر همه به آن عمل کنند، حتماً به خوشبختی دنیا و آخرت خواهند رسید.

و تو بار دیگر با موسی(علیه السلام) سخن می گویی:

ای موسی(علیه السلام)! من چهار نصیحت برای تو دارم:

1 - تا زمانی که یقین نکرده ای همه گناهان تو را بخشیده ام، فکر خود را مشغول عیب ها و گناهان دیگران مکن!

2 - تا زمانی که گنجینه های ثروت من تمام نشده است، غم روزی خود را مخور و نگران نباش!

3 - تا زمانی که می بینی من همه کاره این دنیا هستم به کسی غیر از من دل مبند و فقط امیدت به من باشد.

4 - تا زمانی که شیطان زنده است، از دسیسه و فریب های او ایمن مباش.(1)

ص:32


1- 17. . عن الأصبغ بن نباتة، قال: قال أمیر المونین علیه السلام: قال اللّه عزّ وجلّ لموسی علیه السلام: یا موسی، احفظ وصیّتی لک بأربعة أشیاء: أولهنّ: ما دمتَ لا تری ذنوبک تغفر، فلا تشتغل بعیوب غیرک. والثانیة: ما دمتَ لا تری کنوزی قد نفدت، فلا تغتمّ بسبب رزقک. والثالثة: ما دمتَ لا تری زوال ملکی، فلا ترجُ أحداً غیری. والرابعة: ما دمتَ لا تری الشیطان میّتاً فلا تأمن مکره: التوحید ص 372، الخصال ص 217، روضة الواعظین ص 469، الجواهر السنیة ص 53، بحار الأنوار ج 13 ص 344.

دوستان مرا حتماً بشناسید

تو با موسی(علیه السلام) این چنین سخن گفتی: «من عبادت کسی را قبول می کنم که دوستان مرا را بشناسد و حقّ آنان را ادا کند».

موسی(علیه السلام) به سخن تو فکر می کرد، او دوست داشت بداند دوستان تو چه کسانی هستند، برای همین از تو سول کرد:

__ خدایا! آیا منظور تو از دوستانت، ابراهیم و اسحاق و یعقوب(علیه السلام) هستند؟

__ آنان که نامشان را بردی، دوستان من هستند، امّا منظور من کسانی بود که به خاطر آن ها آدم و حوّا و بهشت را آفریدم.

__ خدایا! آنان چه کسانی هستند؟

__ محمّد. کسی که نامش را از نام خود گرفته ام، من محمّد هستم و او محمّد.

__ بار خدایا! مرا از امّت محمّد قرار بده.

__ ای موسی! اگر مقام و منزلت او و خاندان او را بشناسی، از امّت او خواهی بود. ای موسی! هر کس آن ها را بشناسد و به حقّ آن ها اعتراف کند، نزد من مقامی بزرگ خواهد داشت و قبل از آن که او حاجتش را از من بخواهد، من او را حاجت روا خواهم نمود و در گمراهی ها هدایتش خواهم نمود.(1)

ص:33


1- 18. . یا موسی، لا أقبل الصلاة إلاّ لمن تواضع لعظمتی، وألزم قلبه خوفی، وقطع نهاره بذکری، ولم یبت مصرّاً علی الخطیئة، وعرف حقّ أولیائی وأحبّائی. فقال موسی: یا ربّ، تعنی بأولیائک وأحبّائک إبراهیم وإسحاق ویعقوب؟ فقال تعالی: هم کذلک یا موسی، إلاّ أنّی أردتُ مَن مِن أجله خلقتُ آدم وحواء والجنّة والنار. فقال موسی: یا ربّ، ومن هو؟ قال: محمّد أحمد، شققتُ اسمه من اسمی؛ لأنّی أنا المحمود. فقال موسی یا ربّ، اجعلنی من أُمّته، فقال: یا موسی، أنت من أُمّته إذا عرفت منزلته ومنزلة أهل بیته، إنّ مثله ومثل أهل بیته فیمن خلقتُ کمثل الفردوس فی الجنان، لا ییبس ورقها ولا یتغیّر طعمها، فمن عرفهم وعرف حقّهم جعلتُ له عند الجهل حلماً وعند الظلمة نوراً، أجبه قبل أن یدعونی، وأُعطیه قبل أن یسألنی: أمالی الصدوق ص 756، معانی الأخبار ص 54، جامع أحادیث الشیعة ج 1 ص 442، تفسیر القمّی ج 1 ص 243، الجواهر السنیة ص 59، بحار الأنوار ج 26 ص 267.

بیا ما را آشتی بده!

موسی(علیه السلام) در فکر بود که چقدر خوب بود اگر او می توانست یک سال تمام، روزه بگیرد و همه شب های آن را به نماز مشغول باشد.

این عبادت، آرزوی موسی(علیه السلام) بود. او می خواست تا حقّ عبادت تو را به جا آورد و فکر می کرد این طوری می تواند این کار را انجام بدهد.

تو هم که از راز دل او با خبر بودی، برای همین با او این چنین سخن گفتی:

__ ای موسی! آیا می دانی کدام کار ثوابش از یک سال عبادت بیشتر است؟ یک سال عبادتی که روزها روزه بگیری و شب ها تا صبح نماز بخوانی.

__ نه! نمی دانم.

__ آیا تا به حال کسی را دیده ای که گناه زیادی انجام داده باشد و با من قهر کرده باشد؟

__ آری! من افرادی را می شناسم که با تو قهر کرده اند.

__ اگر تو او را با من آشتی بدهی و او را به درِ خانه من باز گردانی، بدان که این کار تو از یک سال عبادت بهتر است.(1)

ص:34


1- 19. . قال علی بن الحسین علیهماالسلام: أوحی اللّه إلی موسی علیه السلام: حبّبنی إلی خلقی وحبّب خلقی إلیَّ، قال: یا ربّ، کیف أفعل؟ قال ذکّرهم آلائی ونعمائی لیحبّونی، فلئن تردّ آبقاً عن بابی أو ضالاًّ عن فنائی، خیرٌ لک من عبادة سنة صیام نهارها وقیام لیلها: مستدرک الوسائل ج 12 ص 240، منیة المرید ص 116، الجواهر السنیة ص 77، بحار الأنوار ج 2 ص 4.

کاش مرا صدا می زد!

به موسی(علیه السلام) دستور دادی تا عصای خود را بر رود نیل بزند، همین که او عصای خود را بر لب رود نیل زد، قدرت تو معجزه ای کرد، آب ها کنار رفت. همه با تعجّب نگاه می کردند، موسی(علیه السلام) همراه با یاران خود به سلامت از رود نیل عبور کردند.

در همین هنگام، فرعون باسپاهش از راه رسید، او ابتدا می ترسید از آب عبور کند، یعنی همه سپاه او ترسیده بودند، بعد از لحظاتی، فرعون تصمیم گرفت تا از آب عبور کند، او به سرعت اسب خود را حرکت داد تا هر چه زودتر بتواند به آن طرف آب برسد. همه سپاه او نیز همراه او وارد رود نیل شدند.

وقتی آخرین نفر از سپاه فرعون نیز وارد رود نیل شد، تو اراده کردی و همه آب ها به روی هم آمد، فرعون و سپاهش در دریایی از آب گرفتار شدند.

فرعون که امیدی به نجات نداشت، فریادش را بلند کرد و از موسی(علیه السلام) کمک خواست. موسی(علیه السلام) صدای او را شنید، امّا هیچ توجّهی نکرد، درست است که فرعون در حقّ موسی(علیه السلام)، پدری کرده بود، امّا اکنون نباید به او اعتنایی می کرد، فرعون سال هاست که ادّعای خدایی کرده بود و هزاران نفر بی گناه را کشته بود، موسی(علیه السلام) برای چه باید به او کمک کند؟

آری! موسی(علیه السلام) فکر می کرد که باید هر چه زودتر این دشمن خدا نابود شود،

ص:35

برای آخرین بار فرعون فریاد زد و از موسی(علیه السلام) کمک طلبید، امّا موسی(علیه السلام) به او نگاهی هم نکرد، بعد از لحظاتی برای همیشه صدای فرعون خاموش شد.

اکنون تو با موسی(علیه السلام) سخن می گویی: ای موسی! اگر فرعون به جای این که از تو طلب کمک می کرد، مرا صدا می زد من او را کمک می کردم! او تو را صدا زد، امّا تو هیچ توجّهی به او نکردی. آیا می دانی چرا تو جواب او را ندادی؟ علّت آن این بود که تو او را خلق نکرده بودی! اگر او مرا صدا می زد من جوابش را داده و او را نجات می دادم، آخر من او را خلق کرده بودم!(1)

موسی(علیه السلام) به فکر فرو رفت، به راستی تو چه خدای مهربانی هستی؟ تو هرگز دل فرعونی که سال های سال، ادّعای خدایی کرده است را نمی شکستی! اگر او تو را صدا می زد، کمکش می کردی و نجاتش می دادی، تو خدا هستی و بندگانت را دوست داری.

افسوس که از تو برای ما کم گفته اند، نه، برای ما از تو زیاد گفته اند، البتّه از غضب و خشم تو!!

چرا ما از مهربانی تو، کمتر می دانیم؟

ص:36


1- 20. . حدّثنی إبراهیم بن محمّد الهمدانی قال: قلتُ لأبی الحسن الرضا علیه السلام: لأیّ علّة غرّق اللّه فرعون وقد آمن به؟ قال: لأنّه آمن عند روة البأس، وهو غیر مقبول. إلی أن قال ولعلّةٍ أُخری غرّق اللّه فرعون، وهی أنّه استغاث بموسی حین أدرکه الغرق ولم یستغث باللّه، فأوحی اللّه إلی موسی: یا موسی، إنّک ما أغثتَ فرعون لأنّک لم تخلقه، ولو استغاث بی لأغثته: علل الشرائع ج 1 ص 59، الجواهر السنیة ص 64.

سلام بر پادشاهان بهشت!

شبی از شب ها، موسی(علیه السلام) مهمان تو بود، او آمده بود تا از رحمت تو بهره مند شود، او بر روی کوه طور ایستاده بود و با تو سخن می گفت. صدای تو به گوشش رسید:

__ ای موسی! من بندگانی دارم که آنان را پادشاهان بهشت قرار خواهم داد.

__ بار خدایا! من دوست دارم بدانم آنان چه کسانی هستند که به بهشت می روند و در آنجا بر اهل بهشت، حکومت می کنند؟

__ آنان کسانی هستند که در دنیا، دل های بندگان مون مرا شاد می کنند.

آن شب، موسی(علیه السلام) فهمید که شاد کردن دل اهل ایمان، چقدر نزد تو ارزش دارد که پاداشی به این بزرگی به کسانی می دهی که همواره شادی و نشاط را به دیگران هدیه می کنند.(1)

ص:37


1- 21. . عن عبد اللّه بن الولید الوصّافی، قال: سمعتُ أبا جعفر علیه السلام یقول: إنّ فیما ناجی اللّه به موسی علیه السلام أن قال: إنّ لی عباداً أُبیحهم جنّتی وأُحکّمهم فیها، قال: یا ربّ، ومَن هواء الذین تُبیحهم جنّتک وتُحکّمهم فیها؟ قال: مَن أدخل علی مونٍ سروراً: الکافی ج 2 ص 189، مستدرک الوسائل ج 12 ص 394، الجواهر السنیة ص 47، بحار الأنوار ج 13 ص 356، جامع أحادیث الشیعة ج 15 ص 534، مکیال المکارم ج 1 ص 452.

وقتی فرشته برای گدایی می آید

تو هیچ گاه امید کسی را ناامید نمی کنی و گدای درگاه خود را دست خالی بر نمی گردانی. برای همین دوست داری که بندگان تو هم هیچ گاه گدایی را ناامید نکنند.

هر کس که در این دنیا به ثروت و مالی رسیده است، به برکت و عنایت تو بوده است. تو بندگانت را امتحان می کنی، می خواهی بدانی آیا آن ها به فکر دیگران هستند یا نه؟

تو به موسی(علیه السلام) چنین گفتی: ای موسی! به بندگان من بگو که هیچ گاه گدایی را از در خانه خود ناامید برنگردانند، چرا که گاهی من فرشته ای از فرشتگانم را به شکل انسانی در می آورم و او را به در خانه بندگانم می فرستم تا ببینم آن ها چگونه رفتار خواهند نمود. این امتحانی برای آن هاست. من می خواهم بدانم آیا آن ها آن گدا را ناامید خواهند کرد یا نه؟(1)

ص:38


1- 22. . عن الوصّافی، عن أبی جعفر علیه السلام، قال: کان فیما ناجی اللّه به موسی علیه السلام أن قال: یا موسی، أکرم السائل ببذل یسیرٍ، أو بردّ جمیلٍ؛ لأنّه یأتیک مَن لیس بأنسٍ ولا جانٍّ، ملائکةٌ من ملائکة الرحمان، یبلونک فیما خوّلتک ویسألونک ممّا نوّلتک، فانظر کیف أنت صانعٌ یا بن عمران: الکافی ج 4 ص 15، کتاب من لا یحضره الفقیه ج 2 ص 68، وسائل الشیعة ج 9 ص 419، الجواهر السنیة ص 48، بحار الأنوار ج 13 ص 345، جامع أحادیث الشیعة ج 8 ص 478.

یادآور خوبی های من باش

تو از موسی(علیه السلام) خواستی تا تو را دوست بدارد و کاری کند که مردم هم تو را دوست داشته باشند.

وقتی موسی(علیه السلام) این سخن تو را شنید به فکر فرو رفت. محبّت به تو در قلب موسی(علیه السلام) موج می زد، او هیچ چیز و هیچ کس را به اندازه تو دوست نداشت، امّا او نمی دانست چه کار کند که مردم تو را بیشتر دوست داشته باشند.

او باید راه حلّی پیدا می کرد، امّا هر چه فکر کرد چیزی به ذهنش نرسید. سرانجام تصمیم گرفت از تو کمک بخواهد:

__ خدایا! من چه کنم که بندگانت تو را دوست داشته باشند؟ چگونه می توانم قلب آن ها را با محبّت تو آشنا کنم؟

__ ای موسی! من نعمت های زیادی به بندگانم داده ام، تو کاری کن که آنان به یاد نعمت های من بیافتند، ای موسی! خوبی های مرا برای آن ها بگو. نعمت های مرا برای آن ها بگو، آن وقت خواهی دید که آن ها چگونه مرا دوست خواهند داشت.(1)

ص:39


1- 23. . حدّثنا أیّوب بن نوح بن دارج، قال: حدّثنا علی بن موسی الرضا عن أبیه موسی بن جعفر، عن أبیه جعفر بن محمّد، عن أبیه محمّد بن علی، عن أبیه علی بن الحسین، عن أبیه الحسین بن علی، عن أبیه أمیر المونین علیهم السلام، قال: قال رسول اللّه صلی الله علیه و آله: أوحی اللّه إلی نجیّه موسی علیه السلام: یا موسی، أحبّنی وحبّبنی إلی خلقی، قال هذا أحبّک، فکیف أُحبّبک إلی خلقک؟ قال: اذکر لهم آلائی ونعمائی علیهم وبلائی عندهم، فإنّهم لا ینکرون إذا لا یعرفون منّی إلاّ کل خیر: أمالی الطوسی ص 484، الجواهر السنیة ص 68.

هنوز خیلی کار داری!

موسی(علیه السلام) به سوی قوم خود می رود، او تورات را همراه خود دارد، او باید مأموریّت بزرگ خویش را آغاز کند، اکنون که تو با او سخن گفته ای او «کلیم اللّه» شده است باید بیشتر به هدایت مردم اندیشه کند.

همه مردم جمع شده اند و منتظر هستند تا او با آنان سخن بگوید، منبری برای او آماده کرده اند، او بر بالای منبر می رود و برای مردم سخن می گوید.

این صدای موسی(علیه السلام) است: «ای مردم! خدا با من سخن گفت و تورات را بر من نازل کرد».

و تو از دل او خبر داری، می دانی الآن او به چه فکر می کند، یک لحظه فکری به ذهن او می رسد، او با خود می گوید: علم و دانش من از همه بیشتر است.

آری! او می بیند که تو تورات را بر او نازل کردی، تورات، کتاب آسمانی توست، سخنان تو در آن نوشته شده است، حتماً کسی بهتر از او در دنیا نیست.

موسی(علیه السلام) در همین فکر است که تو جبرئیل را خبر می کنی و به او می گویی: ای جبرئیل! خودت را به موسی برسان و به او بگو که باید نزد خضر برود و شاگردی او را بنماید، زیرا علم و دانش خضر از او بیشتر است.(1)

و این گونه می شود که موسی(علیه السلام) به جستجوی خضر(علیه السلام) پرداخت، او راه طولانی رفت تا توانست به خضر(علیه السلام) برسد. خضر(علیه السلام) از او خواست تا با هم به کشتی سوار شوند و به سفری دور و دراز بروند، موسی(علیه السلام) در این سفر، خیلی چیزها از خضر(علیه السلام) یاد گرفت و فهمید که علم و دانش خضر(علیه السلام) از او خیلی بیشتر است.

ص:40


1- 24. . عن أبی عبد اللّه علیه السلام قال: لمّا کلّم اللّه موسی وأنزل علیه الألواح، رجع إلی بنی إسرائیل فصعد المنبر، فأخبرهم أنّ اللّه کلّمه وأنزل علیه التوراة، ثمّ قال فی نفسه: ما خلق اللّه ُ خلقاً أعلم منّی، فأوحی اللّه إلی جبرئیل: أدرک موسی فقد هلک، وأعلمه أنّ عند ملتقی البحرین عند الصخرة الکبیرة رجلاً أعلم منک، فصر إلیه وتعلّم من علمه، فنزل جبرئیل علی موسی فأخبره بذلک: علل الشرائع ج 1 ص 69، الجواهر السنیة ص 68، بحار الأنوار ج 13 ص 278، تفسیر القمّی ج 2 ص 37، التفسیر الصافی ج 3 ص 248، تفسیر نور الثقلین ج 3 ص 270.

چرا دیگر باران نمی آید

امسال باران نیامده است و قحطی همه جا را فرا گرفته است، مردم نزد موسی(علیه السلام) می آیند و از او می خواهند فکری بکند.

موسی(علیه السلام) هم به آنان دستور می دهد تا فردا همه در بیابان جمع بشوند تا برای آمدن باران، دعا کنند و تو را صدا بزنند.

صبح زود همه مردم از خانه هایشان بیرون می آیند و به سوی بیابان می روند، موسی(علیه السلام) دست خود را به سوی آسمان می گیرد و می گوید: بار خدایا! باران رحمتت را بر ما نازل کن!

همه مردم نیز آمین می گویند، موسی(علیه السلام) منتظر است تا تو این دعا را مستجاب کنی.

امّا تو به موسی(علیه السلام) چنین می گویی:

__ ای موسی! من دعای شما را مستجاب نخواهم کرد.

__ برای چه؟

__ در میان شما کسی است که بر گناهی اصرار دارد، تا او در میان شما باشد من دعای شما را اجابت نمی کنم.

__ بار خدایا! آن شخص کیست؟ او را به من معرّفی کن تا او را از جمع خود بیرون کنیم.

ص:41

__ نه! من این کار را نمی کنم.

اکنون موسی(علیه السلام) رو به مردم می کند و از آن ها می خواهد تا همگی توبه کنند. اگر همه توبه کنند آن شخص گنهکار هم توبه خواهد نمود و آن وقت، رحمت تو نازل خواهد شد.

همه مردم به درگاه تو توبه کردند و بعد از لحظاتی، این باران رحمت تو بود که دشت های تشنه را سیراب می کرد.(1)

ص:42


1- 25. . إنّ موسی علیه السلام استسقی لبنی إسرائیل حین أصابهم قحط، فأوحی اللّه إلیه، لا أستجیبُ لک ولا لمن معک وفیکم نمّام قد أصرّ علی النمیمة، فقال: یا ربّ، ومَن هو حتّی نخرجه مِن بیننا؟ فقال: یا موسی، أنهاکم عن النمیمة وأکون نمّاماً؟! فتابوا بأجمعهم، فسُقوا: تفسیر القرطبی ج 20 ص 239، جامع السعادات ج 2 ص 213، الجواهر السنیة ص 78، بحار الأنوار ج 72 ص 268.

تو چطور به اینجا آمدی؟

موسی(علیه السلام) به اوج آسمان ها نگریست، نگاهش از آسمان ها گذشت، مردی را دید که در زیر سایه عرش خدا جای دارد، موسی(علیه السلام) تعجّب کرد، او می خواست بداند که این مرد چه کرده است که شایسته این مقام شده است. شاید او، پیامبری از پیامبران تو باشد، شاید هم...

موسی(علیه السلام) با خود گفت که بهتر است از خود تو بپرسد که آن مرد کیست و چه کاری انجام داده است که روح او این قدر اوج گرفته و زیر سایه عرش تو جای گرفته است.

__ بار خدایا! آن مرد کیست که به این مقام رسیده است؟

__ او کسی است که به پدر و مادر خود نیکی نموده و در دنیا هرگز، سخن چینی نکرده است.

و آن لحظه بود که موسی(علیه السلام) به فکر فرو رفت، چه کسی فکر می کرد که نیکی به پدر ومادر و ترک سخن چینی این قدر نزد تو ارزش داشته باشد؟(1)

ص:43


1- 26. . عن یونس بن ظبیان، عن الصادق علیه السلام، قال: بینا موسی علیه السلام یناجی ربّه إذا رأی رجلاً تحت ظلّ عرش اللّه، قال: یا ربّ، مَن هذا الذی قد أظلّه عرشک؟ قال: یا موسی، هذا کان بارّاً بوالدیه ولم یمشِ بالنمیمة: روضة الواعظین ص 368، وسائل الشیعة ج 12 ص 310، عدّة الداعی ص 76، الجواهر السنیة ص 54، بحار الأنوار ج 71 ص 65، جامع أحادیث الشیعة ج 21 ص 442.

سه نصیحت آسمانی

آن شب موسی(علیه السلام) مهمان تو بود، آنجا کوه طور بود، نور مهتاب همه جا را روشن کرده بود، نسیم می وزید، موسی(علیه السلام) به تو چنین گفت:

__ خدایا! مرا نصیحتی بنما.

__ ای موسی! من خدای تو هستم و امشب سه نصیحت برای تو دارم.

__ من سراپا گوش هستم.

__ نصیحت اوّل این که به مادر خود مهربانی و نیکی کنی.

__ چشم. نصیحت دوم تو چیست؟

__ آن که به مادر خود مهربان باشی و به او نیکی نمایی.

__ چشم. نصیحت سوم تو چیست؟

__ آن که به پدر خود نیکی کنی و با او مهربان باشی.

آن شب موسی(علیه السلام) فهمید که باید به مادر خود دو برابر پدر خود نیکی نماید، آری! تو می دانی که مادر برای بزرگ کردن فرزندش چه زحماتی می کشد که پدر اصلاً از آن ها خبر ندارد.(1)

ص:44


1- 27. . عن جابر بن یزید الجُعفی، عن الباقر علیه السلام، قال: قال موسی علیه السلام: یا ربّ أوصنی، قال: أُوصیک بأبیک، فکان یُقال لذلک: إنّ للأُمّ ثلثی البرّ ولأب الثلث: أمالی الصدوق ص 601، وسائل الشیعة ج 21 ص 492، مستدرک الوسائل ج 15 ص 181، مشکاة الأنوار ص 281، الجواهر السنیة ص 58، جامع أحادیث الشیعة ج 21 ص 434.

تو گنهکاران را بشارت بده!

تو می خواستی تا با داوود(علیه السلام) سخن بگویی، می خواستی او پیام مهمّی را به مردم برساند، برای همین به داوود(علیه السلام) چنین گفتی:

__ ای داوود! از تو می خواهم تا به بندگان گنهکار من بشارت بدهی و بندگان خوب مرا بیم دهی.

__ بارخدایا! چگونه گنهکاران را بشارت دهم و خوبان را بترسانم؟

__ به گنهکاران بشارت بده، زیرا من توبه آن ها را قبول می کنم و از گناهانشان می گذرم و بندگان خوبم را بیم بده و بترسان، مبادا آن ها به کارهای خوب خود مغرور بشوند.(1)

ص:45


1- 28. . عن أبی عبد اللّه علیه السلام قال: قال اللّه تعالی لداود: یا داود، بشّر المذنبین وأنذر الصدّیقین، قال: کیف أُبشّر المذنبین وأُنذر الصدّیقین؟ قال: بشّر المذنبین أنّی أقبل التوبة وأعفو عن الذنب، وأنذر الصدّیقین أن لا یُعجَبوا بأعمالهم، فإنّه لیس من عبدٍ أُنصبه للحساب إلاّ هلک: الکافی ج 2 ص 314، وسائل الشیعة ج 1 ص 99، عدّة الداعی ص 222، الجواهر السنیة ص 82، بحار الأنوار ج 14 ص 40، جامع أحادیث الشیعة ج 1 ص 387، تفسیر نور الثقلین ج 5 ص 268.

چرا به بالای کوه رفتی؟

تو از همه پیامبرانت خواستی تا به سفر حج بروند و اعمال حج انجام بدهند، تو کعبه را خانه خودت قرار دادی و آن را عزیز و بزرگ شمردی.

و آن روز نوبت داوود(علیه السلام) بود که به طواف این خانه بیاید. او به عشق دیدار خانه تو حرکت کرد، طواف خانه تو را انجام داد و سپس به سرزمین عرفات رفت. روز عرفه بود، او نگاهی به صحرای عرفات کرد، آنجا خیلی شلوغ بود و همه مشغول دعا بودند. داوود(علیه السلام) به دنبال جای خلوتی می گشت. در آن طرف، کوهی را دید، تصمیم گرفت تا از آن کوه بالا رود و بر بلندی آن کوه بایستد و تو را بخواند.

او از آن کوه بالا رفت و در آنجا تو را خواند و با تو مناجات کرد. وقتی دعای او تمام شد، تو جبرئیل را نزد او فرستادی تا پیام تو را به او برساند. پیام تو این بود: «ای داوود! چرا به بالای کوه رفتی و با من مناجات کردی؟ آیا می ترسیدی که اگر در پایین کوه باشی من صدای تو را نشنوم؟».

و بعد به جبرئیل گفتی تا صخره ای در عمق دریای سرخ را به او نشان بدهد، در آنجا صخره ای بزرگ بود، زیر آن صخره، کرمی کوچک زندگی می کرد، جبرئیل به داوود(علیه السلام) چنین گفت: ای داوود! خدا می گوید: «من صدای این کرم را در زیر این صخره و در ته دریا می شنوم. من صدای همه کسانی که مرا بخوانند را می شنوم».(1)

ص:46


1- 29. . عن ابن مُسکان، عمّن رواه، عن أبی عبد اللّه علیه السلام: إنّ داود لمّا وقف بعرفات نظر إلی الناس وکثرتهم، فصعد الجبل وأقبل یدعو، فلمّا قضی نسکه أتاه جبرئیل فقال له: یا داود، یقول لک ربّک: لِمَ صعدتَ الجبل؟ ظننت أنّه یخفی علیَّ صوتُ مَن صوّت؟ ثمّ مضی به إلی جدّة، فرسب به فی البحر مسیرة أربعین صباحاً فی البرّ، فإذا صخرة فلقها، فإذا فیها دودة، فقال له: یا داود، یقول لک ربّک: أنا أسمعُ صوت هذه الدودة فی بطن الصخرة فی قعر هذا البحر، فظننتَ أنّه یخفی علیَّ صوتُ مَن صوّت؟: الکافی ج 4 ص 214، الجواهر السنیة ص 84، بحار الأنوار ج 14 ص 16، جامع أحادیث الشیعة ج 14 ص 16.

تو هم باید کار کنی!

__ ای داوود! آیا می خواهی بهترین بنده من باشی؟

__ آری! این آرزوی من است.

__ همه کردار و رفتار تو خوب است. اگر می خواهی بهترین بنده من باشی، باید یک تغییر در زندگی خود بدهی.

__ چه تغییری؟

__ تو از بیت المال حقوق می گیری. اگر می خواهی بهترین بنده من باشی، باید خودت کار کنی و مزد بگیری و با آن زندگیت را اداره کنی.

وقتی داوود(علیه السلام) این سخن تو را شنید گریه کرد، او دلش می خواست تا مثل بقیه مردم کار کند و از دسترنج خویش روزی بخورد، امّا دیگر سن و سالی از او گذشته است، آیا او خواهد توانست حرفه ای را یاد بگیرد و با آن کار کند؟

تو می دانستی که داوود(علیه السلام) واقعاً می خواهد کار کند، قدرت خود را به نمایش گذاشتی، کاری کردی که آهن در دست داوود(علیه السلام) مانند موم نرم شود.

از آن روز به بعد، داوود(علیه السلام) ساعت های زیادی می نشست و آهن به دست می گرفت و زره درست می کرد و آن را می فروخت. او 360 زره ساخت و با پول آن از بیت المال بی نیاز شد. آن روز بود که داوود(علیه السلام) بهترین بنده تو شد.(1)

آری! تو دوست داری تا بندگان خوبت از دسترنج خویش روزی بخورند، نه از بیت المال!

ص:47


1- 30. . عن الفضل بن أبی قُرّة السَّمَندی، عن أبی عبد اللّه علیه السلام، قال: أوحی اللّه إلی داود: إنّک نِعمَ العبد لولا أنّک تأکل من بیت المال ولا تعمل بیدک شیئاً، فبکی داود علیه السلام، فأوحی اللّه إلی الحدید: أن لن لعبدی داود، فألان اللّه له الحدید، فکان یعمل کلّ یوم درعاً فیبیعها بألف درهم، فعمل ثلاثمائة وستّین درعاً فباعها بثلاثمائة وستّین ألفاً، واستغنی عن بیت المال: الکافی ج 5 ص 74، کتاب من لا یحضره الفقیه ج 3 ص 162، تهذیب الأحکام ج 6 ص 326، وسائل الشیعة ج 17 ص 37، الجواهر السنیة ص 93، بحار الأنوار ج 14 ص 13، جامع أحادیث الشیعة ج 17 ص 131، تفسیر نور الثقلین ج 3 ص 446، مجمع البحرین ج 4 ص 161.

چرا راه را گم کرده ای؟

آن مرد به خلوت کوهی پناه آورده بود و روزها روزه می گرفت و شب ها هم دعا می خواند. او هزاران بار تو را صدا زد تا شاید صدایش را بشنوی و حاجتش را روا کنی.

آن روز، چهلمین روزی بود که او در آن کوه بود، او فکر می کرد که دیگر تو حاجت او را می دهی. غروب آن روز هم فرا رسید و او به خواسته خود نرسید.

او دیگر طاقت نیاورد، به سوی شهر بازگشت. وقتی دوستانش او را دیدند از علّت ناراحتی او سول کردند. او ماجرا را گفت، آن ها به او گفتند: خوب است نزد عیسی(علیه السلام) بروی و از او علّت این ماجرا را سول کنی.

او نزد عیسی(علیه السلام) آمد و جریان خود را تعریف کرد، عیسی(علیه السلام) تعجّب کرد که چرا تو حاجت این بنده خود را نداده ای؟ او می خواست راز کار تو را بداند.

و تو با عیسی(علیه السلام) چنین گفتی:

__ ای عیسی! اگر او تا آخر عمر هم دعا می کرد من دعای او را مستجاب نمی کردم!

__ برای چه؟ مگر او چه کرده است؟

__ او می خواست من صدایش را بشنوم باید از دری می آمد که من آن را معرّفی کرده ام. من تو را پیامبر و نماینده خود روی زمین قرار داده ام، او به تو اعتقادی

ص:48

ندارد، چگونه می شود که من دعای او را مستجاب کنم در حالی که می دانم در قلب خود، به پیامبری تو هیچ اعتقادی ندارد؟(1)

* * *

آری! این یک قانون توست، اگر می خواهم تو صدایم را بشنوی، باید قلب من به نماینده تو اعتقاد داشته باشد. کسی که امامِ زمان خود را نشناسد، بیگانه درگاه توست، هر چقدر تو را صدا بزند، جوابش را نمی دهی، او باید «بابُ اللّه» را پیدا کند، باید از دروازه رحمت خدا وارد شود.

ص:49


1- 31. . عن العلاء بن رَزین، عن محمّد بن مسلم، عن أحدهما علیهماالسلام: إنّ رجلاً من بنی إسرائیل اجتهد أربعین لیلةً ثمّ دعا اللّه فلم یستجب له، فأتی عیسی یشکو إلیه ویسأله الدعاء له. قال: فتطهّر عیسی ودعا اللّه تعالی، فأوحی اللّه إلیه: یا عیسی، إنّه أتانی مِن غیر الباب الذی أُوتی منه، إنّه دعانی وفی قلبه شکّ منک، فلو دعانی حتّی ینقطع عنقه أو تنتثر أنامله ما استجبتُ له: الکافی ج 2 ص 400، مستدرک الوسائل ج 1 ص 166، أمالی المفید ص 3، عدّة الداعی ص 57، الجواهر السنیة ص 111، بحار الأنوار ج 14 ص 279، جامع أحادیث الشیعة ج 1 ص 443، تفسیر کنز الدقائق ج 1 ص 451، غایة المرام ج 6 ص 137.

چه شد که اینجا گلستان شد؟

امروز عیسی(علیه السلام) می خواهد به قبرستان برود، تو دوست داری که بندگان تو به قبرستان بروند. در قبرستان است که بندگان تو به فکر فرو می روند و مرگ را باور می کنند. آن ها می فهمند که سرانجام روزی نوبت آن ها هم می رسد و در خانه قبر منزل خواهند کرد.

عیسی(علیه السلام) در قبرستان قدم می زند، برای اهل ایمان از تو طلب رحمت می کند. او وقتی از کنار یک قبر عبور می کند، متوجّه می شود که صاحب این قبر، به عذاب گرفتار است، او پیامبر توست، چیزهایی را می بیند که دیگران نمی بینند.

یک سال می گذرد، عیسی(علیه السلام) بار دیگر گذرش به همان قبرستان می افتد، از کنار همان قبر عبور می کند که می بیند صاحب آن، در ناز و نعمت توست. تعجّب می کند، اکنون با تو سخن می گوید:

__ خدایا! سال قبل که به اینجا آمدم، صاحب این قبر در عذاب بود، چه شد که امروز مهمان نعمت و رحمتِ توست؟

__ ای عیسی! صاحب این قبر، پسری دارد. او دو کار نیکی انجام داد و من به خاطر آن کار خوب پسر، عذاب را از پدر برداشتم و او را مهمان رحمت خود کردم.

__ آن دو کار نیک چه بود که آن پسر انجام داد؟

__ راهی که مردم از آن عبور می کردند را اصلاح کرد و سرپرستی یتیمی را به عهده گرفت.(1)

ص:50


1- 32. . عن شریف بن سابق التَّفلیسی، عن إبراهیم بن محمّد، عن الصادق علیه السلام، عن أبیه، عن آبائه علیهم السلام، قال: رسول اللّه صلی الله علیه و آله: مرّ عیسی علیه السلام بقبرٍ یُعذّب صاحبُه، ثمّ مرّ به مِن قابل فإذا هو لیس یُعذّب، فقال: یا ربّ، مررتُ بهذا القبر عام أوّل وهو یُعذّب، ومررتُ به العام فإذا هو لیس یُعذّب؟ قال: فأوحی اللّه إلیه: یا روح اللّه، إنّه أدرک له ولد فأصلح طریقاً وآوی یتیماً، فغفرتُ له بما عمل ابنه: الکافی ج 6 ص 3، أمالی الصدوق ص 603، روضة الواعظین ص 429، وسائل الشیعة ج 16 ص 338، عدّة الداعی ص 77، الجواهر السنیة ص 113، بحار الأنوار ج 14 ص 287، جامع أحادیث الشیعة ج 16 ص 244، تفسیر نور الثقلین ج 3 ص 323.

افسوس که خوابم برد!

هر شب این موقع که می شود این بنده تو از خواب برمی خیزد، وضو می گیرد و به نماز می ایستد. او در خلوت شب با تو انس می گیرد، دعا می خواند، اشک می ریزد.

هیچ کس نمی داند که او چه لذّتی از این نماز شب خود می برد، وقتی که او دست های خود را به سوی آسمان بلند می کند و با تمام وجود تو را می خواند، آرامش همه دنیا، مهمان قلب او می شود، او دیگر تو را دارد، کسی که تو را دارد غم ندارد.

امّا امشب خبری از این بنده خوب تو نیست، امشب او خواب می ماند، وقت نماز شب می گذرد، دیگر سپیده صبح طلوع کرده است که او بیدار شده است.

او تا شب ناراحت است که چرا سعادت گفتگو و مناجات با تو را از دست داده است، او نمی داند که تو کاری کردی که خواب بماند. کاش او سخن تو را می شنید، کاش او می دانست که خواب ماندن او، رحمتی از جانب تو بود.

اگر این بنده تو خواب نمی ماند، دیگر غرور او را فرا می گرفت، خیال می کرد که کسی شده است و این غرور برای او آفت بزرگی بود. تو بنده خود را دوست داشتی و نمی خواستی او دچار غرور بشود، برای همین کاری کردی که او خواب بماند.(1)

ص:51


1- 33. . عن أبی عُبیدة الحذّاء، عن أبی جعفر علیه السلام، قال: قال رسول اللّه صلی الله علیه و آله: قال اللّه تعالی: إنّ مِن عبادی المونین لمن یجتهد فی عبادتی، فیقوم من رقاده ولذیذ وساده، فیسجد فی اللیالی ویتعب نفسه فی عبادتی، فأضربه بالنعاس اللیلة واللیلتین نظراً منّی له وإبقاءً علیه، فینام حتّی یصبح فیقوم وهو ماقتٌ لنفسه زارئٌ علیها، ولو أُخلّی بینه وبین ما یرید من عبادتی لدخله من ذلک العُجب، فیصیّره العُجب إلی الفتنة بأعماله ورضاه بنفسه، حتّی یظنّ أنّه قد فاق العابدین وجاز فی عبادتی حدّ التقصیر، فیتباعد منّی عند ذلک وهو یظنّ أنّه یتقرّب إلیَّ: الکافی ج 2 ص 61، کتاب التمحیص ص 57، التوحید ص 405، وسائل الشیعة ج 1 ص 98، مشکاة الأنوار ص 538، الجواهر السنیة ص 118، بحار الأنوار ج 69 ص 328، جامع أحادیث الشیعة ج 1 ص 389.

فقط به خاطر خدا آمدم

تو نگاهی به زمین می کنی، می بینی که در گوشه ای از این زمین پهناور، فردی درِ یک خانه ایستاده است. تو می دانی او برای دیدن دوست خود به آنجا آمده است، او فقط به خاطر تو می خواهد حالی از دوست خود بپرسد و دیداری با او تازه کند.

اکنون تو یکی از فرشتگان خود را می طلبی و از او می خواهی هر چه زودتر، به زمین برود، فرشتگان می توانند به شکل انسان ها در بیایند، او باید به شکل انسانی شود و به درِ آن خانه برود و از طرف تو با آن فرد سخن بگوید:

__ ای مرد! اینجا چه می کنی؟

__ اینجا خانه دوست من است. آمدم او را ببینم.

__ برای چه این کار را می کنی؟

__ فقط به خاطر خدا.

__ یعنی واقعاً تو این کار را فقط به خاطر خدا انجام می دهی؟

__ آری! این دوست من نه مقامی دارد، نه پول زیادی! من فقط به خاطر خدا به دیدن او آمده ام.

__ خوشا به حال تو! بدان که خدا مرا فرستاده است تا تو را بشارت بدهم.

__ یعنی تو بشارتی از طرف خدا برای من آورده ای.

ص:52

__ بله! خدا بهشت را به تو ارزانی داشت و چنین فرمود: «هر کس به دیدار مونی برود، بداند که به دیدار آن مون نرفته است، بلکه او به دیدارِ من آمده است و من بهشت را، پاداش این کار او قرار می دهم».(1)

* * *

من در تعجّب از سخن تو هستم، وقتی تو می بینی که به دیدار مونی می روم و این کار را فقط به خاطر تو انجام می دهم، به این کار من ارزش زیادی می دهی، آخر چگونه ممکن است که تو دیدار مونی را مانند دیدار خودت می دانی، تو چقدر دوست داری که بندگان تو با هم مهربان باشند.

ای کاش بندگان تو با این سخن تو آشنا بودند، آن وقت در جمع آنان، همواره محبّت و صمیمیّت موج می زد و هیچ گاه کسی از کمبود محبّت رنج نمی کشید!

افسوس و صد افسوس که بندگان تو خیال می کنند باید حتماً به مکّه بروند و دور کعبه طواف کنند تا بتوانند بگویند به دیدار خدا رفته ایم. کاش آن ها می دانستند که دیدار یک همسایه مون، همان دیدار توست، چرا که تو در قلب بندگان خوبت جای داری!

چه کنم، چه بگویم که با چشم خود دیده ام که بنده ای از بندگان تو به سفر مکّه می رود، در حالی که یک سال است مادر خود را ندیده است!!

ص:53


1- 34. . عن جابر، عن أبی جعفر علیه السلام، قال: قال رسول اللّه صلی الله علیه و آله: حدّثنی جبرئیل أنّ اللّه عزّ جل أهبط إلی الأرض ملکاً، فأقبل حتّی وقف علی باب دارٍ علیه رجل یستأذن، فقال له الملک: ما حاجتک؟ قال: أخ لی مسلم زرته فی اللّه تعالی، فقال له الملک: ما جاء بک إلاّ ذاک؟ قال: ما جاء بی إلاّ ذاک، قال: فإنّی رسول اللّه إلیک، وهو یُقرئک السلام ویقول: وجبت لک الجنّة. وقال الملک: إنّ اللّه تعالی یقول: أیّما مسلم زار مسلماً فلیس إیّاه زار إیّای زار وثوابه علیَّ الجنّة: الکافی ج 2 ص 176، وسائل الشیعة ج 14 ص 583، مستدرک الوسائل ج 10 ص 372، الجواهر السنیة ص 128، بحار الأنوار ج 56 ص 188، جامع أحادیث الشیعة ج 12 ص 624.

چقدر کودکان را دوست داری؟

موسی(علیه السلام) مهمان تو بود و از تو این سول را کرد:

__ خدایا! یکی از اعمالی را که خیلی دوست داری، برایم ذکر کن!

__ ای موسی! سعی کن کودکان را دوست داشته باشی. بدان که من خیلی دوست دارم بندگانم، کودکان را دوست داشته باشند، زیرا من آنان را بر توحید خود خلق کرده ام، ای موسی! هر کودکی در روزگار کودکی از دنیا برود، جای او در بهشتِ رحمت من خواهد بود.(1)

آن روز موسی(علیه السلام) دانست که محبّت کردن به کودکان را تو چقدر دوست داری، آری! همه کودکان با فطرت خویش، تو را می شناسند و برای همین است که این قدر به دل می نشینند.

ص:54


1- 35. . عن یعقوب بن یحیی بن المشاور، عن أبیه، عن أبی عبد اللّه علیه السلام، قال: قال موسی علیه السلام: یا ربّ، أیّ الأعمال أفضل عندک؟ قال: حبّ الأطفال، فإنی فطرتهم علی توحیدی، فإن أمتّهم أدخلتهم برحمتی جنّتی: المحاسن ج 1 ص 293، مستدرک الوسائل ج 15 ص 114، مکارم الأخلاق ص 237، الجواهر السنیة ص 71، بحار الأنوار ج 101 ص 97، جامع أحادیث الشیعة ج 21 ص 292.

کلیدهای طلایی را نمی خواهم!

تو محمّد(ص) را خیلی دوست داری، او آخرین پیامبر توست، او همه زیبایی ها را در وجود خود جای داده است، او راز خلقت انسان است، آن روز که فرشتگانت به خلقت آدم(علیه السلام) اعتراض کردند، نمی دانستند که روزی، محمّد(ص) پا به عرصه گیتی می نهد و آن ها می توانند در وجودش، همه خوبی ها را ببینند.

تو می دانی که محمّد(ص) چند روزی است گرسنه است، او غذای خود را به دیگران می دهد، دشمنان، مسلمانان را در شرایط سخت اقتصادی قرار داده اند، آن ها فکر می کنند که با این کار می توانند جلو رشد اسلام را بگیرند.

و اکنون تو دو فرشته را فرا می خوانی؛ یکی از آن ها جبرئیل است و دیگری فرشته ای است که خزانه دار همه ثروت های دنیاست. تو به آن ها مأموریّت می دهی تا نزد محمّد(ص) بروند و پیام تو را به او برسانند.

این دو فرشته به زمین می آیند، جبرئیل بارها و بارها به زمین آمده است، امّا آن فرشته، هرگز به زمین سفر نکرده است. اکنون آن ها نزد آخرین پیامبر تو، محمّد(ص) هستند. سلام می کنند و با مهربانی جواب می شنوند.

فرشته خزانه دار چنین می گوید: ای سرور ما! خدا به تو سلام می رساند و می گوید: «این ها، کلید همه ثروت دنیاست. انتخاب با خودت است، تو پیامبر من هستی، کدام را انتخاب می کنی: آیا می خواهی مانند پادشاهان زندگی کنی یا مانند

ص:55

بندگان؟».

اکنون فرشته سکوت می کند تا جواب این سول را بشنود، به راستی پیامبر تو چه جواب خواهد داد.

محمّد(ص) نگاهی به جبرئیل می کند و از او مشورت می خواهد، جبرئیل نظر خود را این گونه بیان می کند: «ای محمّد! زندگی همراه با فروتنی را انتخاب کن».

اینجاست که محمّد(ص) به آن فرشته می گوید: «من دوست دارم همانند بندگان زندگی کنم».(1)

* * *

من در تعجّب از این رفتار پیامبر هستم، او که خود عقل کل بود، باز هم با جبرئیل مشورت کرد، چرا که هر کس که مشورت کند ضرر نمی کند، امّا افسوس که من این گونه آموخته ام که به جای مشورت در انجام امور مهمّ زندگی خود، کار دیگر بکنم و آن را جزء دین بشمارم! چرا من به جای مشورت گرفتن به استخاره روی آورده ام؟ در کجا آمده است که پیامبر با قرآن یا تسبیح، استخاره گرفته باشد؟

ص:56


1- 36. . هبط مع جبرئیل ملکٌ لم یطأ الأرض قطّ، معه مفاتیح خزّان الأرض، فقال: یا محمّد، إنّ ربّک یُقرئک السلام ویقول لک: هذه مفاتیح خزائن الأرض، فإن شئتَ فکن نبیّاً عبداً، وإن شئتَ فکن نبیّاً ملکاً، فأشار إلیه جبرئیل فقال: تواضع یا محمّد، فقال: بل أکون نبیّاً عبداً، بل أکون نبیّاً عبداً: أمالی الصدوق ص 535، روضة الواعظین ص 58، مناقب آل أبی طالب ج 1 ص 154، الجواهر السنیة ص 134، بحار الأنوار ج 18 ص 334.

بگو بدانم تو چه کاره ای؟

عدّه ای از مسلمانان در مسجد نشسته اند، آن ها با یکدیگر سخن می گویند. یکی از آن ها خیلی به خود مغرور شده است، او خیال می کند خودش به تنهایی توانسته، بنده خوبی باشد و دور گناه نرود.

تو صدای او را می شنوی، او برای دیگران از بدی و زشتی گناهان سخن می گوید: «ای دوستان من! مواظب باشید که شیطان شما را فریب ندهد، مبادا فریب وسوسه های او را بخورید. اگر گناهان انسان زیاد بشود از رحمت خدا بی بهره می ماند و دیگر خدا او را نمی بخشد. من یک نفر را می شناسم که از بس گناه کرده است، خدا دیگر او را نمی بخشد، من حاضر هستم قسم بخورم که هرگز خدا او را عفو نخواهد کرد».

تو این کلام او را می شنوی و می دانی از چه کسی سخن می گوید و منظور او کدام بنده توست. تو اکنون از این سخن به خشم می آیی. او چه کاره است که بگوید تو چه کسی را ببخشی و چه کسی را نبخشی؟

تو همان لحظه اراده می کنی و تمام گناهان آن گناهکار را به یک چشم بر هم زدن می بخشی و گوینده این سخن را از درگاه خود می رانی و هیچ کدام از کارهای خوب او را قبول نمی کنی، باشد که دیگر کسی برای رحمت و مهربانی تو، اندازه ای مشخص نکند، مهربانی تو هیچ اندازه ای ندارد!(1)

ص:57


1- 37. . عن جُندَبٍ الغِفاریّ، إنّ رسول اللّه صلی الله علیه و آله قال: إنّ رجلاً قال: واللّه لا یغفر اللّه لفلانٍ، فقال اللّه: مَن ذا الذی تألّی علیَّ أن لا أغفر لفلانٍ؟ فإنّی قد غفرتُ لفلان، وأحبطتُ عمل الثانی بقوله لا یغفر اللّه لفلان: الجواهر السنیة ص 159،وسائل الشیعة ج 15 ص 336.

چگونه بنده شکرگزاری باشم؟

__ ای موسی! از تو می خواهم که شکر نعمت های مرا به جا آوری!

__ بارخدایا! من همواره شکر نعمت های تو را نموده ام.

__ از تو می خواهم که حقّ شکر مرا ادا کنی و شکرگزاری را به نهایت آن برسانی.

__ خدایا! من چگونه می توانم چنین کاری بکنم؟ تو نعمت های زیادی به من داده ای. من هرگز نمی توانم شکر همه این نعمت ها را انجام بدهم، من حتّی نمی توانم نعمت هایی را که به من داده ای بشمارم تا چه رسد که بخواهم شکر همه آن نعمت ها را به جا آورم. خدایا! اگر من شکر همه نعمت های تو را هم به جا آورم، می دانم که این شکر کردن من، فقط با توفیقِ تو بوده است، این شکر کردن، خودش نعمت دیگری از طرف توست، من باید این نعمت را هم شکر کنم.

__ ای موسی! تو حقّ شکر مرا ادا کردی و شکرگزاری را به نهایت آن رساندی!

__ چگونه؟

__ وقتی که تو اعتراف کردی که شکر کردن تو هم نعمتی از نعمت های من است، دیگر حقّ شکرگزاری را ادا کرده ای.(1)

* * *

ص:58


1- 38. . عن ابن أبی عُمَیر، عن أبی عبد اللّه صاحب السابریّ _ فیما أعلم أو غیره _ عن أبی عبد اللّه علیه السلام، قال: أوحی اللّه عزّ وجلّ إلی موسی: یا موسی، اشکرنی حقّ - شکری، فقال: یا ربّ، کیف أشکرک حقّ شکرک، ولیس من شکرٍ أشکرک به إلاّ وأنت أنعمتَ به علیَّ، قال: یا موسی الآن شکرتنی حین علمتَ أنّ ذلک منّی: الکافی ج 2 ص 98، الجواهر السنیة ص 41، بحار لأنوار ج 13 ص 351، تفسیر نور الثقلین ج 4 ص 201.

خدایا! من دوست دارم، همیشه به یاد نعمت هایی که تو به من داده ای باشم، تو کمکم کن که بنده شکرگزاری باشم. کمکم کن که دیگر هرگز به نداشته هایم فکر نکنم! کاری کن که من همیشه به داشته هایم فکر کنم، به نعمت هایی که تو به من داده ای، اندیشه کنم.

من می دانم وقتی به نعمت هایی که تو به من داده ای فکر کنم به طور ناخودآگاه، نعمت های دیگر را به سوی خود جذب می کنم. آری! ذهن من وقتی همواره به زیبایی ها بیاندیشد، زیبایی ها را به سوی خود جذب می کند.

ص:59

من فقط تو را دارم و بس!

روز قیامت فرا می رسد، همه مردم برای حسابرسی جمع شده اند، تشنگی بیداد می کند، تو مونان را به سوی حوض کوثر دعوت می کنی و آنان از آب گوارا می نوشند و سپس به سوی بهشت روانه می شوند.

در این میان، گنهکاری منتظر است تا به سزای عمل خود برسد، او در دنیا گناهان زیادی انجام داده است، او می فهمد که به زودی به سوی جهنّم خواهد رفت، برای همین دست به دعا برمی دارد و چنین می گوید: خدایا! چگونه من در آتش جهنّم بسوزم حال آن که من در دنیا فقط تو را می پرستیدم و هرگز غیر تو را عبادت نکردم. تو صدای او را می شنوی، می دانی که او راست می گوید، درست است او در دنیا فریب شیطان را خورده است و گناهانی انجام داده است، امّا هرگز به تو شرک نورزیده است، برای همین تو با فرشتگانت چنین سخن می گویی: ای فرشتگان! من کسانی که به یکتایی من اقرار کنند را خیلی دوست دارم و بر من لازم است که آنان را از آتش جهنّم نجات بدهم، این بنده مرا به بهشت ببرید!(1)

ص:60


1- 39. . عن ابن عبّاس قال: قال رسول اللّه صلی الله علیه و آله: إذا کان یوم القیامة أمر اللّه بأقوامٍ ساءت أعمالهم فی دار الدنیا إلی النار، فیقولون: ربّنا کیف تُدخلنا النار وقد کنّا نوحّدک فی دار الدنیا؟... إلی أن قال: فیقول اللّه: ملائکتی، وعزّتی وجلالی ما خلقتُ خلقاً أحبّ إلیَّ من المقرّین بتوحیدی، وأن لا إله غیری، وحقّ علیَّ أن لا أصلی بالنار أهل توحیدی، أدخلوا عبادی الجنّة: أمالی الصدوق ص 372، التوحید ص 29، روضة الواعظین ص 42، الجواهر السنیة ص 136، بحار الأنوار ج 8 ص 359.

تو به دنبال خوبی ها بودی؟

امشب، شب جمعه است و تو آن فرشته را صدا می زنی و از او می خواهی تا به آسمان دنیا سفر کند و مأموریّت خود را انجام بدهد.

آن فرشته، ملکوت تو را پشت سر می گذارد، از آسمان ها می گذرد و به آسمان دنیا می رسد. او تا صبح باید این پیام تو را ندا دهد. او شب های دیگرِ هفته، وقت سحر به آنجا می آید، امّا شب های جمعه باید از اوّلین لحظات شب در آنجا باشد.

نگاه او به غروب سرخ خورشید است، دیگر لحظاتی تا پایان روز باقی نمانده است، خورشید در افق پنهان می شود و صدای این فرشته تمام آسمان را می گیرد. او فرستاده توست و از جانب تو چنین می گوید، پیام تو برای بندگانت این است:

آیا کسی هست حاجتی داشته باشد و از من بخواهد تا حاجت او را برآورده کنم؟

آیا کسی هست که از گناهش توبه کند تا من توبه او را بپذیرم؟

ای کسانی که به دنبال خوبی ها هستید بشتابید که رحمت من، پذیرای شماست.(1)

ص:61


1- 40. . عن إبراهیم بن أبی محمود، قال: قلتُ للرضا علیه السلام: ما تقول فی الحدیث الذی یرویه الناس عن رسول اللّه صلی الله علیه و آله: إنّ اللّه ینزل کلّ لیلة إلی سماء الدنیا؟ فقال علیه السلام: لعن اللّه المحرّفین للکلم عن مواضعه، واللّه ما قال رسول اللّه صلی الله علیه و آله کذلک، إنّما قال: إنّ اللّه تعالی ینزل ملکاً إلی السماء الدنیا کلّ لیلة، ففی الثلث الأخیر ولیلة الجمعة من أوّل اللیل، فیأمره فینادی: هل مِن سائلٍ فأُعطیه، هل من تائبٍ فأتوب علیه؟ هل من مستغفرٍ فأغفر له؟ یا طالب الخیر أقبل، ویا طالب الشرّ أقصر. فلا یزال ینادی بذلک حتّی یطلع الفجر، فإذا طلع الفجر عاد إلی محلّه مِن ملکوت السماء: دعائم الإسلام ج 1 ص 180، أمالی الصدوق ص 496، التوحید ص 176، عیون أخبار الرضا ج 2 ص 116، وسائل الشیعة ج 7 ص 389، مستدرک الوسائل ج 6 ص 75، الاحتجاج ج 2 ص 183، عدّة الداعیص 40، الجواهر السنیة ص 142، بحار الأنوار ج 3 ص 314، جامع أحادیث الشیعة ج 6 ص 175، کشف الغمّة ج 3 ص 79.

زیباتر از تو هرگز ندیده ام

تو انسان را آفریده ای و به او عقل داده ای تا بتواند با کمک آن، راه درست را از راه نادرست، تشخیص دهد.

من نمی دانستم که تو عقل را قبل از خلقت انسان آفریده ای، تا این که سخن پیامبرت را شنیدم. او برای من چنین گفت که تو وقتی عقل را آفریدی با او سخن گفتی.

تو با عقل این چنین سخن گفتی:

به عزّت و جلال خودم، سوگند که تو عزیزترین موجودی هستی که من تاکنون آن را آفریده ام!

هیچ آفریده ای به زیبایی و کمال تو نمی رسد!

بندگان من فقط به کمک تو می توانند مرا شناخته و یکتاپرست شوند.

آنان به خاطر تو به سوی عبادت و اطاعت من رو خواهند آورد.

هر کس از گناه و زشتی دوری کند، از تو کمک گرفته است...(1)

ص:62


1- 41. . عن أمیر المونین علیهم السلام قال: قال رسول اللّه صلی الله علیه و آله: إنّ اللّه تعالی خلق العقل _ إلی أن قال _ ثمّ قال له أدبر فأدبر، ثمّ قال له أقبل فأقبل، فقال الربّ: وعزّتی وجلالی، ما خلقتُ خلقاً أحسن منک ولا أشرف منک ولا أعزّ منک، بک أُوحَّد وبک أُعبَد وبک أُدعی، وبک أُرتجی وبک أُبتغی، وبک أُخاف وبک أُحذَر، وبک الثواب وبک العقاب. فخرّ العقل عند ذلک ساجداً، وکان فی سجوده ألف عام، فقال الربّ: ارفع رأسک وسل تُعطَ، واشفع تُشفَّع، فرفع العقل رأسه فقال: إلهی، أسألک أن تُشفِّعنی فیمن خلقتنی فیه. فقال اللّه لملائکته: أُشهدکم أنّی قد شفّعته فیمن خلقته فیه: الخصال ص 427، معانی الأخبار ص 313، روضة الواعظین ص 3، مستدرک الطوائل ج 11 ص 204، أمالی الطوسی ص 542، الجواهر السنیة ص 148،، بحار الأنوار ج 1 ص 107، جامع أحادیث الشیعة ج 1 ص 344.

دیگر به دنبال ماهی نگردید!

در آن طرف دنیا، پادشاهی بر کشوری حکومت می کند، او تو را به خدایی قبول ندارد، کافر و بی دین است. روزی از روزها او بیمار می شود، پزشکان دور او جمع می شوند و دستور می دهند تا ماهی مخصوصی صید شود و او از آن بخورد.

امّا حالا که وقت صید ماهی نیست، آن ماهی در دلِ دریا زندگی می کند. آیا پادشاه شفا خواهد گرفت؟

مأموران به سوی دریا می روند تا شاید بتوانند آن ماهی را صید کنند و تو فرشته ای را می فرستی تا آن ماهی را از دل دریا به سمت ساحل بفرستد.

بعد از مدّتی، مأموران با دست پُر به قصر برمی گردند و پادشاه خیلی خوشحال می شود.

چند ماه می گذرد، یکی از بندگان خوب تو نیز به همان بیماری مبتلا می شود، او می داند که شفای او در خوردن آن ماهی است. او خوشحال است الآن موقع صید آن ماهی است، او چند نفر از دوستان خود را به سوی ساحل می فرستد تا آن ماهی را برای او صید کنند، امّا تو فرشته ای را می فرستی تا آن ماهی ها را از ساحل دور کند. دوستانِ آن مون، هر چه تلاش می کنند نمی توانند آن ماهی را صید کنند و ناامید برمی گردند.

اکنون فرشتگان از این کار شگفت زده می شوند، آن ها با خود می گویند: این چه کاری بود که خدا کرد؟ آن کافر را یاری نمود و آن گونه او را به خواسته اش رساند، امّا وقتی نوبت به بنده مونش رسید، نه تنها او را یاری نکرد، بلکه بلای او

ص:63

را شدّت بخشید.

و تو این سخن را می شنوی، دیگر باید برای آن ها توضیح بدهی تا همه به راز کار تو پی ببرند. سخن تو چنین است:

من خدای مهربان هستم و هرگز به بندگان خود ستم نمی کنم، شما دیدید که من چگونه برای آن کافر، شکار ماهی را آسان نمودم، امّا علّت آن را نمی دانید. آن کافر در این دنیا کار خوب و نیکی انجام داده بود، درست است او کافر است، امّا من هیچ کار خوبی را بدون مزد نمی گذارم، من خواستم تا کار خوب او را در همین دنیا پاداش بدهم. او در روز قیامت به خاطر کفرش به عذاب گرفتار خواهد شد.

شما آن بنده مون دیدید که من چگونه مانع شدم تا ماهی را صید کند بدانید که آن بنده خوب من در این دنیا، گناه بزرگی انجام داده بود، من می خواستم تا با بلایی که در این دنیا می بیند، آن گناه او را ببخشم. من می خواستم تا سختی هایی که او به خاطر آن بیماری می کشد، کفّاره آن گناهش باشد. اکنون اگر پرونده اعمال آن بنده مون مرا نگاه کنید، هیچ گناهی در آن نمی بینید. او هرگز در روز قیامت به عذاب گرفتار نخواهد شد، زیرا من گناه او را با آن بلایی که به او رساندم، بخشیدم. او در روز قیامت در بهشت مهمان من خواهد بود.(1)

پایان.

ص:64


1- 42. . عن أمیر المونین علیه السلام قال: سمعتُ رسول اللّه صلی الله علیه و آله یقول: کان فیما مضی ملکان مون وکافر، فمرض الکافر فاشتهی سمکةً فی غیر أوانها لأنّ ذلک الصنف من السمک کان یومئذٍ فی اللجج حیث لا یقدر علیه، فأیّسته الأطبّاء من نفسه وقالوا: استخلف مَن یقوم بالمُلک؛ فإنّ شفاک فی هذه السمکة ولا سبیل إلیها، فبعث اللّه ملکاً أمره أن یزعج السمک إلی حیث یسهل أخذها، فأُخذت له فأکلها وبرأ. ثمّ إنّ ذلک المون مرض فی وقتٍ کان جنس ذلک السمک لا یفارق الشطوط، مثل علّة الکافر، فوصف له الأطبّاء تلک السمکة وقالوا: طب نفساً، فهذا أوان وجودها. فبعث اللّه ذلک الملک وأمره أن یزعج ذلک السمک حتّی یدخل اللجج حیث لا یقدر علی صیده، فعجب من ذلک ملائکة السماء وأهل الأرض حتّی کادوا أن یفتتنوا، فأوحی اللّه إلی ملائکة السماء وإلی نبیّ ذلک الزمان فی الأرض: إنّی أنا الکریم المتفضّل القادر، لا یضرّنی ما أُعطی ولا ینفعنی ما أمنع، ولا أظلم أحداً مثقال ذرّةٍ؛ أمّا الکافر فإنّما سهّلتُ له أخذ السمک فی غیر أوانها لیکون جبراً علی حسنةٍ کان عملها، إذ کان حقّاً علیَّ أن لا أبطل لأحدٍ حسنةً حتّی یرد القیامة ولا حسنة فی صحیفته، ویدخل النار بکفره. ومنعتُ العابد من تلک السمکة بعینها لخطیئةٍ کانت منه أردتُ تمحیصها عنه بمنع تلک الشهوة وإعدام ذلک الدواء، لیأتینی ولا ذنب علیه فیدخل الجنّة: الجواهر السنیة ص 171، بحار الأنوار ج 64 ص 233 و ج 89 ص 242.

پی نوشت ها

(1) . عن محمّد بن علی الباقر علیه السلام: إنّ اللّه عزّ وجلّ لمّا أخرج ذرّیة آدم علیه السلام من ظهره لیأخذ علیهم المیثاق بالربوبیة له وبالنبوّة لکلّ نبیّ، فکان أوّل من أخذ له علیهم المیثاق بنبوّة محمّد بن عبد اللّه صلی الله علیه و آله ثمّ قال: إنّ اللّه عزّ وجلّ قال لآدم: انظر ماذا تری، فنظر آدم إلی ذرّیته _ وهم ذرّ قد ملأوا السماء _ قال آدم: یا ربّ، ما أکثر ذرّیتی! ولأمرٍ ما خلقتهم، فما ترید منهم بأخذک المیثاق علیهم؟ قال اللّه جلّ وعزّ: یعبدوننی لا یشرکون بی شیئاً، ویونون برسلی ویتبعونهم. قال آدم: یا ربّ، فما لی أری بعض الذرّ أعظم من بعضٍ، وبعضهم له نورٌ کثیر وبعضهم له نورٌ قلیل، وبعضهم لیس له نور؟ فقال اللّه عزّ وجلّ: لذلک خلقتهم؛ لأبلوهم فی کلّ حالاتهم. قال آدم: یا ربّ، أتأذن لی بالکلام فأتکلّم؟ قال اللّه عزّ وجلّ: تکلّم، فإنّ روحک من روحی، وطبیعتک خلاف کینونتی، فقال آدم: یا ربّ، فلو کنت خلقتهم علی مثالٍ واحدٍ وقدرٍ واحدٍ وطبیعةٍ واحدةٍ وجِبِلّةٍ واحدةٍ وأرزاقٍ واحدةٍ وأعمارٍ سواء، لَم یبغِ بعضهم علی بعض، ولم یکن بینهم تحاسد وتباغض، ولا اختلاف فی شیءٍ من الأشیاء.

قال اللّه عزّ وجلّ: یا آدم، بروحی نطقتَ وبضعف طبیعتک تکلّفتَ ما لا علم لک به، وأنا اللّه الخلاّق العلیم، بعلمی خالفتُ بین خلقی وبمشیئتی یمضی فیهم أمری، وإلی تدبیری وتقدیری صائرون، لا تبدیل لخلقی، إنّما خلقتُ الجنّ والإنس لیعبدونی، وخلقتُ الجنّة لمن عبدنی وأطاعنی منهم واتّبع رسلی ولا أُبالی، وخلقتُ النار لمن کفرنی وعصانی ولم یتّبع رسلی ولا أُبالی، وخلقتک وخلقتُ ذرّیتک من غیر فاقةٍ بی إلیک وإلیهم، وإنّما خلقتک وخلقتهم لأبلوک وأبلوهم أیّکم أحسن عملاً فی دار الدنیا فی حیاتکم وقبل مماتکم، ولذلک خلقتُ الدنیا والآخرة، والحیاة والموت، والطاعة والمعصیة، والجنّة والنار، وکذلک أردتُ فی تدبیری وتقدیری وبعلمی النافذ فیهم، خالفتُ بین صورهم وأجسامهم، وألوانهم وأعمارهم وأرزاقهم، وطاعتهم ومعصیتهم، فجعلتُ منهم الشقیّ والسعید، والبصیر والأعمی، والقصیر والطویل، والجمیل والذمیم، والعالِم والجاهل، والغنیّ والفقیر، والمطیع والعاصی، والصحیح والسقیم، ومن به الزَّمانة ومن لا عاهة به؛ فینظر الصحیح إلی من به العاهة فیحمدنی علی عافیته، وینظر الذی به العاهة إلی الصحیح فیدعونی ویسألنی أن أُعافیه، ویصبر علی بلائی فأُثیبه جزیل عطائی، وینظر الغنیّ إلی الفقیر فیحمدنی ویشکرنی، وینظر الفقیر إلی الغنیّ فیدعونی ویسألنی، وینظر المون إلی الکافر فیحمدنی علی ما هدیته؛ فلذلک خلقتهم لأبلوهم وکلّفتهم فی السرّاء والضرّاء، وفیما أُعافیهم وفیما ابتلیتهم، وفیما أُعطیهم وفیما أمنعهم، وأنا اللّه الملک القادر، ولی أن أمضی جمیع ما قدّرت علی ما دبّرت، ولی أن أُغیّر من ذلک ما شئتُ إلی ما شئتُ، وأُقدّم من ذلک ما أخّرت، وأُوّر ما قدّمت من ذلک، وأنا اللّه الفعّال لما أُرید، لا أُسأل عمّا أفعل وأنا أسألُ خلقی عمّا هم فاعلون: الکافی ج 2 ص 10، علل الشرائع ج 1 ص 11، مختصر بصائر الدرجات ص 156، الاختصاص ص 33، الجواهر السنیة ص 8، بحار الأنوار ج 5 ص 227.

(2) . «فَتَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَ__لِقِینَ» سوره مونون: 14.

(3) . أبی عبد اللّه علیه السلام قال: أوحی اللّه عزّ وجلّ إلی آدم: إنّی سأجمعُ لک الخیر کلّه فی أربع کلمات. قال: یا ربّ، وما هنّ؟ قال: واحدة لی وواحدة لک وواحدة فیما بینی وبینک وواحدة فیما بینک وبین الناس، قال: یا ربّ، بیّنهنّ لی حتّی أعلمهنّ، قال: أمّا التی لی فتعبدنی لا تشرک بی شیئاً، وأمّا التی لک فأُجزیک بعملک أحوج ما تکون إلیه، وأمّا التی بینی وبینک فعلیک الدعاء وعلیَّ الإجابة، وأمّا التی بینک وبین الناس فترضی للناس ما ترضی لنفسک: أمالی الصدوق ص 706، معانی الأخبار ص 137، مستدرک الوسائل ج 5 ص 162، عدّة الداعی ص 35، الجواهر السنیة ص 9، بحار الأنوار ج 11 ص 257.

(4) . أبی جعفر علیهماالسلام قال: إنّ آدم قال: یا ربّ، سلّطت علیَّ الشیطانَ وأجریته منّی مجری الدم، فقال: یا آدم، جعلتُ لک أنّ مَن همّ مِن ذرّیتک بسیّئةٍ لم تُکتب علیه، فإن عملها کُتبت علیه، ومَن همّ بحسنةٍ فإن هو لم یعملها کُتبت له حسنة، وإن

ص:65

عملها کُتبت له عشراً. قال: یا ربّ زدنی، قال: جعلتُ لک أنّ مَن عمل منهم سیّئةً ثمّ استغفر غفرت له. قال: یا ربّ زدنی، قال: جعلتُ لهم التوبة _ أو بسطتُ لهم التوبة _ حتّی تبلغ النفس هذه. قال یا ربّ حسبی: الکافی ج 2 ص 440، کتاب الزهد للحسین بن سعید ص 75، الجواهر السنیة ص 11، بحار الأنوار ج 6 ص 18، جامع أحادیث الشیعة ج 14 ص 367، جامع السعادات ج 3 ص 53؛ عن أبی عبد اللّه علیه السلام قال : لمّا أعطی اللّه إبلیس ما أعطاه من القوّة، قال آدم: یا ربّ، قد سلّطتَ إبلیس علی وُلْدی وأجریته منهم مجری الدم فی العروق، وأعطیته ما أعطیت، فما لی ولولْدی؟ فقال: لک ولولدک السیّئة بواحدة والحسنة بعشر أمثالها. قال: یا ربّ زدنی، قال: التوبة مبسوطة حتّی تبلغ النفس الحلقوم. قال: یا ربّ زدنی، قال: أغفرُ ولا أُبالی: وسائل الشیعة ج 16 ص 88، الجواهر السنیة ص 12، التفسیر الصافی ج 2 ص 176، تفسیر نور الثقلین ج 1 ص 784 و ج 2 ص 10.

(5) . عن رسول اللّه صلی الله علیه و آله قال فی جملةِ کلامٍ طویلٍ مع أبی جهل: یا أبا جهل، أما علمتَ قصّة إبراهیم الخلیل لمّا رُفع فی الملکوت قوّی اللّه بصره لمّا رفعه دون السماء حتّی أبصر الأرض ومَن علیها ظاهرین ومستترین، فرأی رجلاً وامرأةً علی فاحشةٍ، فدعی علیهما بالهلاک فهلکا، ثمّ رأی آخرین فدعی علیهما بالهلاک فهلکا، ثمّ رأی آخرین فدعا علیهما بالهلاک فهلکا، ثمّ رأی آخرین فهمّ بالدعاء علیهما، فأوحی اللّه إلیه: یا إبراهیم، اکفف دعوتک عن عبادی وإمائی فإنّی أنا اللّه الغفور الرحیم، لا تضرّنی ذنوب عبادی، کما لا تنفعنی طاعتهم، ولست أسوسهم بشفاء الغیظ کسیاستک، فاکفف دعوتک عن عبیدی وإمائی، فإنّما أنت عبد نذیر لا شریک فی المملکة ولا مهیمن علیَّ ولا علی عبادی...: الاحتجاج ج 1 ص 36، الجواهر السنیة ص 21، بحار الأنوار ج 9 ص 278 و ج 12 ص 60؛ أبو بصیر عن أبی عبد اللّه علیه السلام، قال: لمّا رأی إبراهیم ملکوت السماوات والأرض، التفت فرأی رجلاً یزنی فدعی علیه فمات، ثمّ رأی آخر فدعی علیه فمات، حتّی رأی ثلاثةً فدعی علیهم فماتوا، فأوحی اللّه تعالی إلیه: یا إبراهیم، إنّ دعوتَک مُجابةٌ، فلا تدعُ علی عبادی، فإنّی لو شئتُ لم أخلقهم، إنّی خلقتُ خلقی علی ثلاثة أصنافٍ: عبداً یعبدنی لا یشرک بی شیئاً فأُثیبه، وعبداً یعبد غیری فلن یفوتنی، وعبداً یعبد غیری فأُخرج من صلبه مَن یعبدنی: الکافی ج 8 ص 305، علل الشرائع ج 2 ص 585، فرج المهموم ص 26، الجواهر السنیة ص 22، بحار الأنوار ج 7 ص 41 و ج 12 ص 61، تفسیر العیّاشی ج 1 ص 142، تفسیر القمّی ج 1 ص 205، تفسیر مجمع البیان ج 4 ص90، التفسیر الصافی ج 2 ص 132، تفسیر نور الثقلین ج 1 ص 732.

(6) . علی بن الحسین، عن أبیه، عن أمیر المونین علیه السلام، قال: لمّا أراد اللّه قبض روح إبراهیم علیه السلام، بعث إلیه ملک الموت، فسلّم فردّ علیه السلام، ثمّ قال له: أزائرٌ أنت أم داعٍ، فقال: بل داعٍ فأجب، فقال: هل رأیت خلیلاً یُمیت خلیلاً؟ فرجع حتّی وقف بین یدی اللّه، فقال: إلهی، قد سمعتَ ما قال خلیلُک إبراهیم، فقال اللّه عزّ وجلّ: یا ملک الموت، اذهب إلیه وقل له: هل رأیتَ حبیباً یکره لقاء حبیبِه؟ إنّ الحبیب یُحبّ لقاء حبیبِه: أمالی الصدوق ص 264، علل الشرائع ج 1 ص 37، روضة الواعظین ص 488، مستدرک الوسائل ج 2 ص 95، الجواهر السنیة ص 24، بحار الأنوار ج 6 ص 127 و ج 12 ص 78.

(7) . عن الحسین بن خالد، عن الرضا علیه السلام قال: إنّ إبراهیم لمّا وُضِع فی کفّة المنجنیق غضب جبرئیل، فأوحی اللّه إلیه: ما یغضبک یا جبرئیل؟ قال: یا ربّ، خلیلک لیس مَن یعبدک علی وجه الأرض غیره، سلّطت علیه عدوّک وعدوّه! فأوحی اللّه إلیه: اسکت، إنّما یعجل العبد الذی یخاف الفوت مثلک، فأمّا أنا فإنّی آخذه إذا شئتُ. فأهبط اللّه ُ خاتماً فیه ستّة أحرف: لا إله إلاّ اللّه، محمّد رسول اللّه، لا حول ولا قوّة إلاّ باللّه، فوّضتُ أمری إلی اللّه، أسندتُ ظهری إلی اللّه، حسبی اللّه. فأوحی اللّه إلیه: أن تختّم بهذا الخاتم، فإنّی أجعلُ النارَ علیک برداً وسلاماً: أمالی الصدوق ص 542، عیون أخبار الرضا ج 1 ص 60، الجواهر السنیة ص 24، بحار الأنوار ج 11 ص 63 و ج 12 ص 35، جامع أحادیث الشیعة ج 16 ص 797، تفسیر نور الثقلین ج 3 ص 435.

(8) . إنّ اللّه أوحی إلی إبراهیم علیه السلام: إنّک لمّا سلّمت مالَکَ للضیفان ووُلْدک للقربان ونفسک للنیران وقلبک للرحمان، اتّخذناک خلیلاً: الجواهر السنیة ص 26، الفصول المهمة للحرّ العاملی ج 1 ص 24، أمل الآمل ج 1 ص 146، معجم رجال الحدیث ج 16 ص 250، أعیان الشیعة ج 9 ص 169.

ص:66

(9) . عن مِسمَعٍ، عن أبی عبد اللّه علیه السلام، قال: لمّا طَرَحَ إخوةُ یوسف یوسفَ فی الجُبّ، أتاه جبرئیل علیه السلام فقال: یا غلام، ما تصنع ها هنا؟ فقال إنّ إخوتی ألقونی فی الجُبّ، قال: أفتحبّ أن تخرج منه؟ قال: ذاک إلی اللّه عزّ وجلّ إن شاء أخرجنی. قال: فقال: إنّ اللّه تعالی یقول لک: ادعُنی بهذا الدعاء حتّی أُخرجک من الجُبّ، فقال له: وما الدعاء؟ فقال: قل: اللّهمّ إنّی أسألک بأنّ لک الحمد لا إله إلاّ أنت المنّان، بدیع السماوات والأرض، ذو الجلال والإکرام، أن تصلّی علی محمّدٍ وآل محمّد، وأن تجعل لی ممّا أنا فیه فرجاً ومخرجاً. قال: ثمّ کان من قصّته ما ذکر اللّه فی کتابه: الکافی ج 2 ص 557، الجواهر السنیة ص 29، التفسیر الصافی ج 3 ص 11، تفسیر نور الثقلین ج 2 ص 416، بحار الأنوار ج 12 ص 247، تفسیر القمّی ج 1 ص 354.

(10) . عن أنس، قال: قال رسول اللّه صلی الله علیه و آله: بکی شُعیب من حبّ اللّه عزّ وجلّ حتّی عمی، فردّ اللّه ُ علیه بصره، ثمّ بکی حتّی عمی، فردّ اللّه علیه بصره، ثمّ بکی حتّی عمی، فردّ اللّه علیه بصره، فلمّا کانت الرابعة أوحی اللّه عزّ وجلّ إلیه: یا شُعیب، إلی متی یکون هذا أبداً منک؟ إن یکن هذا خوفاً من النار فقد أجرتک، وإن یکن شوقاً إلی الجنّة، فقد أبحتک. فقال: إلهی وسیّدی، أنت تعلم أنّی ما بکیتُ خوفاً من نارک ولا شوقاً إلی جنّتک، ولکن عقد حبّک علی قلبی، فلستُ أصبر أو أراک. فأوحی اللّه إلیه: أمّا إذا کان هذا هکذا، فمن أجل هذا سأخدمک کلیمی موسی بن عمران: علل الشرائع ج 1 ص 57، الجواهر السنیة ص 31، بحار الأنوار ج 12 ص 381، تفسیر نور الثقلین ج 4 ص 125، جامع السعادات ج 3 ص 122، قصص الأنبیاء للجزائری ص 234.

(11) . عن أبی حمزة الثمالی، عن أبی جعفر علیه السلام، قال: مکتوب فی التوراة التی لم تُغیّر: إنّ موسی سأل ربّه فقال: یا ربّ، أقریبٌ منّی فأُناجیک؟ أم بعیدٌ فأُنادیک؟ فأوحی اللّه عزّ وجلّ إلیه: یا موسی، أنا جلیس مَن ذکرنی: الکافی ج 2 ص 496، وسائل الشیعة ج 7 ص 149، عدّة الداعی ص 235، الجواهر السنیة ص 40، بحار الأنوار ج 13 ص 343 و ج 90 ص 162، جامع أحادیث الشیعة ج 15 ص 350، وراجع التوحید ص 182، علل الشرائع ج 1 ص 284، کتاب من لا یحضره الفقیه ج 1 ص 28، التحصین لابن فهد ص 15، المصنّف لابن أبی شیبة ج 1 ص 138، شرح نهج البلاغة ج 11 ص 216، کنز العمّال ج 1 ص 432، فیض القدیر ج 5 ص 283، کشف الخفاء ج 1 ص 201، تفسیر السلمی ج 1 ص 131، تفسیر الرازی ج 5 ص 103، تفسیر القرطبی ج 4 ص 311، تفسیر الثعالبی ج 5 ص 226، الدرّ المنثور ج 1 ص 195، تاریخ مدینة دمشق ج 61 ص 50، سیر أعلام النبلاء ج 8 ص 175، الأنساب ج 4 ص 136، تاریخ الإسلام ج 17 ص 154، قصص الأنبیاء للراوندی ص 166، کشف الغمّة ج 3 ص 79، الفصول المهمّة لابن الصبّاغ ج 2 ص 1000.

(12) . عن أبی جعفر علیه السلام قال: مکتوبٌ فی التوراة التی لم تُغیّر: إنّ موسی سأل ربّه فقال: إلهی وسیّدی، إنّه یأتی علیَّ مَجالسُ أُعزّک وأُجلّک أن أذکرک فیها، فقال: یا موسی، إنّ ذکری حسنٌ علی کلّ حال: الکافی ج 2 ص 497، وسائل الشیعة ج 1 ص 310، الجواهر السنیة ص 40، بحار الأنوار ج 13 ص 434، منتقی الجمّان ج 1 ص 1057، ذخیرة المعاد ج 1 ص 22، الحدائق الناضرة ج 2 ص 77.

(13) . فیما ناجی اللّه به موسی: یا موسی، لا یطول فی الدنیا أملک فیقسو قلبک، والقاسی القلب منّی بعید: الکافی ج 2 ص 329، تحف العقول ص 490، وسائل الشیعة ج 16 ص 45، عدّة الداعی ص 155، بحار الأنوار ج 13 ص 322، أعلام الدین للدیلمی ص 218، الجواهر السنیة ص 31.

(14) . عن علی بن یقطین، عمّن رواه، عن أبی عبد اللّه علیه السلام، قال: أوحی اللّه إلی موسی علیه السلام: یا موسی، تدری لِمَ اصطفیتُک بکلامی دون خلقی؟ قال: یا ربّ، ولِمَ ذاک؟ فأوحی اللّه تعالی إلیه: یا موسی، إنّی قلبتُ عبادی ظهراً لبطن، فلم أجد فیهم أحداً أذلّ نفساً لی منک، یا موسی، إنّک إذا صلّیتَ وضعتَ خدّک علی التراب _ أو قال: علی الأرض _ : الکافی ج 2 ص 123، علل الشرائع ج 1 ص 56، کتاب من لا یحضره الفقیه ج 1 ص 332، وسائل الشیعة ج 7 ص 11، مکارم الأخلاق ص 286، عدّة الداعی ص 165، الجواهر السنیة ص 45، بحار الأنوار ج 72 ص 129، ذکری الشیعة ج 3 ص 459، الحدائق الناضرة ج 8 ص 342، مصباح الفقیه ج 2 ص 363؛ عن جمیل بن درّاج، عن أبی عبد اللّه علیه السلام قال: أوحی اللّه تعالی إلی موسی: یا موسی،

ص:67

أتدری لِمَ انتجبتک مِن خلقی واصطفیتک لکلامی؟ قال: لا یا ربّ، فقال: إنّی اطّلعتُ إلی الأرض فلم أجد علیها أحداً أشدّ تواضعاً لی منک. فخرّ موسی ساجداً وعفّر خدّیه فی التراب تذلّلاً للّه عزّ وجلّ، فأوحی اللّه إلیه: یا موسی، ارفع رأسک وأمِرّ یدَک علی موضع سجودک وامسح بها وجهک، وما نالته من بدنک فإنّه شفاء من کلّ سقم وداء وآفة وعاهة: الدعوات ص 78، الحدائق الناضرة ج 8 ص 346، جواهر الکلام ج 10 ص 245، وسائل الشیعة ج 7 ص 14، أمالی الطوسی ص 165، الجواهر السنیة 67، بحار الأنوار ج 59 ص 268.

(15) . عن ابن أبی عُمیر، عن بعض أصحابنا، عن أبی عبد اللّه علیه السلام قال: أوحی اللّه إلی موسی: ما یمنعک عن مناجاتی؟ قال: یا ربّ، أُجلّک عن المناجاة لِخُلُوف فم الصائم. فأوحی اللّه إلیه: یا موسی، لَخُلُوف فم الصائم أطیب عندی من ریح المسک: الکافی ج 4 ص 56، فضائل الأشهر الثلاثة ص 121، وسائل الشیعة ج 10 ص 397، مکارم الأخلاق ص 138، بحار الأنوار ج 13 ص 345، جامع أحادیث الشیعة ج 9 ص 97، تفسیر السمرقندی ج 2 ص 399، الدرّ المنثور ج 3 ص 115، تفسیر الآلوسی ج 9 ص 43، منتهی المطلب ج 2 ص 608، الحدائق الناضرة ج 13 ص 8، جامع المدارک ج 2 ص 222؛ وروی عن النبی أنّه قال: لَخُلُوف الصائم أطیبُ عند اللّه من ریح المسک: راجع المجموع ج 1 ص 275، فتح الوهّاب ج 1 ص 26، مغنی المحتاج ج 1 ص 56، إعانة الطالبین ج 1 ص 59، کتاب الموطّأ ج 1 ص 310، تنویر الحوالک ص 293، المبسوط للسرخسی ج 3 ص 99، المغنی لابن قُدَامة ج 1 ص 80، کشّاف القناع ج 1 ص 82، تلخیص الحبیر ج 1 ص 367، نیل الأوطار ج 1 ص 132، مسند أحمد ج 2 ص 232، سنن الدارمی ج 2 ص 24، صحیح البخاری ج 2 ص 226، صحیح مسلم ج 2 ص 158، سنن النسائی ج 4 ص 160، السنن الکبری للبیهقی ج 4 ص 270، مجمع الزوائد ج 1 ص 197، عمدة القاری ج 10 ص 256، تحفة الأحوذی ج 3 ص 346، مسند أبی داود ص 312، مسند ابن راهویة ج 1 ص 455، السنن الکبری للبیهقی ج 2 ص 90، صحیح ابن حبّان ج 8 ص 210، صحیح ابن خزیمة ج 3 ص 197، المعجم الأوسط ج 3 ص 236، المعجم الکبیر ج 2 ص 45، مسند الشامیین ج 3 ص 276، معرفة السنن والآثار ج 3 ص 447، الاستذکار ج 3 ص 375، التمهید لابن عبد البرّ ج 19 ص 57، الجامع الصغیر ج 1 ص 293، العهود المحمّدیة ص 172، کنز العمّال ج 8 ص 444، کشف الخفاء ج 2 ص 33، تاریخ بغداد ج 3 ص419، تهذیب الکمال ج 19 ص 518.

(16) . عن یزید الکُناسی، عن أبی جعفر علیه السلام قال: قال رسول اللّه صلی الله علیه و آله: إنّ اللّه أوحی إلی موسی: أن احمل عظام یوسف من مصر قبل خروجک منها إلی الأرض المقدّسة بالشام. فسأل عن قبر یوسف، فلم یعرفه إلاّ عجوز، وقالت: لا أدلّک علیه إلاّ بحکمی، فأوحی اللّه إلیه لا یکبُرُ علیک أن تجعل لها حکمَها، فقال لها موسی: لکِ حکمک، فقالت: إنّ حکمی أن أکون معک فی درجتک التی تکون فیها فی الجنّة: الکافی ج 8 ص 155 وسائل الشیعة ج 3 ص 163، الجواهر السنیة ص 46، جامع أحادیث الشیعة ج 3 ص 395، تفسیر نور الثقلین ج 2 ص 474.

(17) . عن الأصبغ بن نباتة، قال: قال أمیر المونین علیه السلام: قال اللّه عزّ وجلّ لموسی علیه السلام: یا موسی، احفظ وصیّتی لک بأربعة أشیاء: أولهنّ: ما دمتَ لا تری ذنوبک تغفر، فلا تشتغل بعیوب غیرک. والثانیة: ما دمتَ لا تری کنوزی قد نفدت، فلا تغتمّ بسبب رزقک. والثالثة: ما دمتَ لا تری زوال ملکی، فلا ترجُ أحداً غیری. والرابعة: ما دمتَ لا تری الشیطان میّتاً فلا تأمن مکره: التوحید ص 372، الخصال ص 217، روضة الواعظین ص 469، الجواهر السنیة ص 53، بحار الأنوار ج 13 ص 344.

(18) . یا موسی، لا أقبل الصلاة إلاّ لمن تواضع لعظمتی، وألزم قلبه خوفی، وقطع نهاره بذکری، ولم یبت مصرّاً علی الخطیئة، وعرف حقّ أولیائی وأحبّائی. فقال موسی: یا ربّ، تعنی بأولیائک وأحبّائک إبراهیم وإسحاق ویعقوب؟ فقال تعالی: هم کذلک یا موسی، إلاّ أنّی أردتُ مَن مِن أجله خلقتُ آدم وحواء والجنّة والنار. فقال موسی: یا ربّ، ومن هو؟ قال: محمّد أحمد، شققتُ اسمه من اسمی؛ لأنّی أنا المحمود. فقال موسی یا ربّ، اجعلنی من أُمّته، فقال: یا موسی، أنت من أُمّته إذا عرفت منزلته ومنزلة أهل بیته، إنّ مثله ومثل أهل بیته فیمن خلقتُ کمثل الفردوس فی الجنان، لا ییبس ورقها ولا یتغیّر طعمها، فمن عرفهم وعرف حقّهم جعلتُ له عند الجهل حلماً وعند الظلمة نوراً، أجبه قبل أن یدعونی، وأُعطیه قبل أن یسألنی: أمالی الصدوق ص 756، معانی الأخبار ص 54، جامع أحادیث الشیعة ج 1 ص 442، تفسیر القمّی ج 1

ص:68

ص 243، الجواهر السنیة ص 59، بحار الأنوار ج 26 ص 267.

(19) . قال علی بن الحسین علیهماالسلام: أوحی اللّه إلی موسی علیه السلام: حبّبنی إلی خلقی وحبّب خلقی إلیَّ، قال: یا ربّ، کیف أفعل؟ قال ذکّرهم آلائی ونعمائی لیحبّونی، فلئن تردّ آبقاً عن بابی أو ضالاًّ عن فنائی، خیرٌ لک من عبادة سنة صیام نهارها وقیام لیلها: مستدرک الوسائل ج 12 ص 240، منیة المرید ص 116، الجواهر السنیة ص 77، بحار الأنوار ج 2 ص 4.

(20) . حدّثنی إبراهیم بن محمّد الهمدانی قال: قلتُ لأبی الحسن الرضا علیه السلام: لأیّ علّة غرّق اللّه فرعون وقد آمن به؟ قال: لأنّه آمن عند روة البأس، وهو غیر مقبول. إلی أن قال ولعلّةٍ أُخری غرّق اللّه فرعون، وهی أنّه استغاث بموسی حین أدرکه الغرق ولم یستغث باللّه، فأوحی اللّه إلی موسی: یا موسی، إنّک ما أغثتَ فرعون لأنّک لم تخلقه، ولو استغاث بی لأغثته: علل الشرائع ج 1 ص 59، الجواهر السنیة ص 64.

(21) . عن عبد اللّه بن الولید الوصّافی، قال: سمعتُ أبا جعفر علیه السلام یقول: إنّ فیما ناجی اللّه به موسی علیه السلام أن قال: إنّ لی عباداً أُبیحهم جنّتی وأُحکّمهم فیها، قال: یا ربّ، ومَن هواء الذین تُبیحهم جنّتک وتُحکّمهم فیها؟ قال: مَن أدخل علی مونٍ سروراً: الکافی ج 2 ص 189، مستدرک الوسائل ج 12 ص 394، الجواهر السنیة ص 47، بحار الأنوار ج 13 ص 356، جامع أحادیث الشیعة ج 15 ص 534، مکیال المکارم ج 1 ص 452.

(22) . عن الوصّافی، عن أبی جعفر علیه السلام، قال: کان فیما ناجی اللّه به موسی علیه السلام أن قال: یا موسی، أکرم السائل ببذل یسیرٍ، أو بردّ جمیلٍ؛ لأنّه یأتیک مَن لیس بأنسٍ ولا جانٍّ، ملائکةٌ من ملائکة الرحمان، یبلونک فیما خوّلتک ویسألونک ممّا نوّلتک، فانظر کیف أنت صانعٌ یا بن عمران: الکافی ج 4 ص 15، کتاب من لا یحضره الفقیه ج 2 ص 68، وسائل الشیعة ج 9 ص 419، الجواهر السنیة ص 48، بحار الأنوار ج 13 ص 345، جامع أحادیث الشیعة ج 8 ص 478.

(23) . حدّثنا أیّوب بن نوح بن دارج، قال: حدّثنا علی بن موسی الرضا عن أبیه موسی بن جعفر، عن أبیه جعفر بن محمّد، عن أبیه محمّد بن علی، عن أبیه علی بن الحسین، عن أبیه الحسین بن علی، عن أبیه أمیر المونین علیهم السلام، قال: قال رسول اللّه صلی الله علیه و آله: أوحی اللّه إلی نجیّه موسی علیه السلام: یا موسی، أحبّنی وحبّبنی إلی خلقی، قال هذا أحبّک، فکیف أُحبّبک إلی خلقک؟ قال: اذکر لهم آلائی ونعمائی علیهم وبلائی عندهم، فإنّهم لا ینکرون إذا لا یعرفون منّی إلاّ کل خیر: أمالی الطوسی ص 484، الجواهر السنیة ص 68.

(24) . عن أبی عبد اللّه علیه السلام قال: لمّا کلّم اللّه موسی وأنزل علیه الألواح، رجع إلی بنی إسرائیل فصعد المنبر، فأخبرهم أنّ اللّه کلّمه وأنزل علیه التوراة، ثمّ قال فی نفسه: ما خلق اللّه ُ خلقاً أعلم منّی، فأوحی اللّه إلی جبرئیل: أدرک موسی فقد هلک، وأعلمه أنّ عند ملتقی البحرین عند الصخرة الکبیرة رجلاً أعلم منک، فصر إلیه وتعلّم من علمه، فنزل جبرئیل علی موسی فأخبره بذلک: علل الشرائع ج 1 ص 69، الجواهر السنیة ص 68، بحار الأنوار ج 13 ص 278، تفسیر القمّی ج 2 ص 37، التفسیر الصافی ج 3 ص 248، تفسیر نور الثقلین ج 3 ص 270.

(25) . إنّ موسی علیه السلام استسقی لبنی إسرائیل حین أصابهم قحط، فأوحی اللّه إلیه، لا أستجیبُ لک ولا لمن معک وفیکم نمّام قد أصرّ علی النمیمة، فقال: یا ربّ، ومَن هو حتّی نخرجه مِن بیننا؟ فقال: یا موسی، أنهاکم عن النمیمة وأکون نمّاماً؟! فتابوا بأجمعهم، فسُقوا: تفسیر القرطبی ج 20 ص 239، جامع السعادات ج 2 ص 213، الجواهر السنیة ص 78، بحار الأنوار ج 72 ص 268.

(26) . عن یونس بن ظبیان، عن الصادق علیه السلام، قال: بینا موسی علیه السلام یناجی ربّه إذا رأی رجلاً تحت ظلّ عرش اللّه، قال: یا ربّ، مَن هذا الذی قد أظلّه عرشک؟ قال: یا موسی، هذا کان بارّاً بوالدیه ولم یمشِ بالنمیمة: روضة الواعظین ص 368، وسائل الشیعة ج 12 ص 310، عدّة الداعی ص 76، الجواهر السنیة ص 54، بحار الأنوار ج 71 ص 65، جامع أحادیث الشیعة ج 21 ص 442.

(27) . عن جابر بن یزید الجُعفی، عن الباقر علیه السلام، قال: قال موسی علیه السلام: یا ربّ أوصنی، قال: أُوصیک بأبیک، فکان یُقال لذلک: إنّ للأُمّ ثلثی البرّ ولأب الثلث: أمالی الصدوق ص 601، وسائل الشیعة ج 21 ص 492، مستدرک الوسائل ج 15 ص 181،

ص:69

مشکاة الأنوار ص 281، الجواهر السنیة ص 58، جامع أحادیث الشیعة ج 21 ص 434.

(28) . عن أبی عبد اللّه علیه السلام قال: قال اللّه تعالی لداود: یا داود، بشّر المذنبین وأنذر الصدّیقین، قال: کیف أُبشّر المذنبین وأُنذر الصدّیقین؟ قال: بشّر المذنبین أنّی أقبل التوبة وأعفو عن الذنب، وأنذر الصدّیقین أن لا یُعجَبوا بأعمالهم، فإنّه لیس من عبدٍ أُنصبه للحساب إلاّ هلک: الکافی ج 2 ص 314، وسائل الشیعة ج 1 ص 99، عدّة الداعی ص 222، الجواهر السنیة ص 82، بحار الأنوار ج 14 ص 40، جامع أحادیث الشیعة ج 1 ص 387، تفسیر نور الثقلین ج 5 ص 268.

(29) . عن ابن مُسکان، عمّن رواه، عن أبی عبد اللّه علیه السلام: إنّ داود لمّا وقف بعرفات نظر إلی الناس وکثرتهم، فصعد الجبل وأقبل یدعو، فلمّا قضی نسکه أتاه جبرئیل فقال له: یا داود، یقول لک ربّک: لِمَ صعدتَ الجبل؟ ظننت أنّه یخفی علیَّ صوتُ مَن صوّت؟ ثمّ مضی به إلی جدّة، فرسب به فی البحر مسیرة أربعین صباحاً فی البرّ، فإذا صخرة فلقها، فإذا فیها دودة، فقال له: یا داود، یقول لک ربّک: أنا أسمعُ صوت هذه الدودة فی بطن الصخرة فی قعر هذا البحر، فظننتَ أنّه یخفی علیَّ صوتُ مَن صوّت؟: الکافی ج 4 ص 214، الجواهر السنیة ص 84، بحار الأنوار ج 14 ص 16، جامع أحادیث الشیعة ج 14 ص 16.

(30) . عن الفضل بن أبی قُرّة السَّمَندی، عن أبی عبد اللّه علیه السلام، قال: أوحی اللّه إلی داود: إنّک نِعمَ العبد لولا أنّک تأکل من بیت المال ولا تعمل بیدک شیئاً، فبکی داود علیه السلام، فأوحی اللّه إلی الحدید: أن لن لعبدی داود، فألان اللّه له الحدید، فکان یعمل کلّ یوم درعاً فیبیعها بألف درهم، فعمل ثلاثمائة وستّین درعاً فباعها بثلاثمائة وستّین ألفاً، واستغنی عن بیت المال: الکافی ج 5 ص 74، کتاب من لا یحضره الفقیه ج 3 ص 162، تهذیب الأحکام ج 6 ص 326، وسائل الشیعة ج 17 ص 37، الجواهر السنیة ص 93، بحار الأنوار ج 14 ص 13، جامع أحادیث الشیعة ج 17 ص 131، تفسیر نور الثقلین ج 3 ص 446، مجمع البحرین ج 4 ص 161.

(31) . عن العلاء بن رَزین، عن محمّد بن مسلم، عن أحدهما علیهماالسلام: إنّ رجلاً من بنی إسرائیل اجتهد أربعین لیلةً ثمّ دعا اللّه فلم یستجب له، فأتی عیسی یشکو إلیه ویسأله الدعاء له. قال: فتطهّر عیسی ودعا اللّه تعالی، فأوحی اللّه إلیه: یا عیسی، إنّه أتانی مِن غیر الباب الذی أُوتی منه، إنّه دعانی وفی قلبه شکّ منک، فلو دعانی حتّی ینقطع عنقه أو تنتثر أنامله ما استجبتُ له: الکافی ج 2 ص 400، مستدرک الوسائل ج 1 ص 166، أمالی المفید ص 3، عدّة الداعی ص 57، الجواهر السنیة ص 111، بحار الأنوار ج 14 ص 279، جامع أحادیث الشیعة ج 1 ص 443، تفسیر کنز الدقائق ج 1 ص 451، غایة المرام ج 6 ص 137.

(32) . عن شریف بن سابق التَّفلیسی، عن إبراهیم بن محمّد، عن الصادق علیه السلام، عن أبیه، عن آبائه علیهم السلام، قال: رسول اللّه صلی الله علیه و آله: مرّ عیسی علیه السلام بقبرٍ یُعذّب صاحبُه، ثمّ مرّ به مِن قابل فإذا هو لیس یُعذّب، فقال: یا ربّ، مررتُ بهذا القبر عام أوّل وهو یُعذّب، ومررتُ به العام فإذا هو لیس یُعذّب؟ قال: فأوحی اللّه إلیه: یا روح اللّه، إنّه أدرک له ولد فأصلح طریقاً وآوی یتیماً، فغفرتُ له بما عمل ابنه: الکافی ج 6 ص 3، أمالی الصدوق ص 603، روضة الواعظین ص 429، وسائل الشیعة ج 16 ص 338، عدّة الداعی ص 77، الجواهر السنیة ص 113، بحار الأنوار ج 14 ص 287، جامع أحادیث الشیعة ج 16 ص 244، تفسیر نور الثقلین ج 3 ص 323.

(33) . عن أبی عُبیدة الحذّاء، عن أبی جعفر علیه السلام، قال: قال رسول اللّه صلی الله علیه و آله: قال اللّه تعالی: إنّ مِن عبادی المونین لمن یجتهد فی عبادتی، فیقوم من رقاده ولذیذ وساده، فیسجد فی اللیالی ویتعب نفسه فی عبادتی، فأضربه بالنعاس اللیلة واللیلتین نظراً منّی له وإبقاءً علیه، فینام حتّی یصبح فیقوم وهو ماقتٌ لنفسه زارئٌ علیها، ولو أُخلّی بینه وبین ما یرید من عبادتی لدخله من ذلک العُجب، فیصیّره العُجب إلی الفتنة بأعماله ورضاه بنفسه، حتّی یظنّ أنّه قد فاق العابدین وجاز فی عبادتی حدّ التقصیر، فیتباعد منّی عند ذلک وهو یظنّ أنّه یتقرّب إلیَّ: الکافی ج 2 ص 61، کتاب التمحیص ص 57، التوحید ص 405، وسائل الشیعة ج 1 ص 98، مشکاة الأنوار ص 538، الجواهر السنیة ص 118، بحار الأنوار ج 69 ص 328، جامع أحادیث الشیعة ج 1 ص 389.

ص:70

(34) . عن جابر، عن أبی جعفر علیه السلام، قال: قال رسول اللّه صلی الله علیه و آله: حدّثنی جبرئیل أنّ اللّه عزّ جل أهبط إلی الأرض ملکاً، فأقبل حتّی وقف علی باب دارٍ علیه رجل یستأذن، فقال له الملک: ما حاجتک؟ قال: أخ لی مسلم زرته فی اللّه تعالی، فقال له الملک: ما جاء بک إلاّ ذاک؟ قال: ما جاء بی إلاّ ذاک، قال: فإنّی رسول اللّه إلیک، وهو یُقرئک السلام ویقول: وجبت لک الجنّة. وقال الملک: إنّ اللّه تعالی یقول: أیّما مسلم زار مسلماً فلیس إیّاه زار إیّای زار وثوابه علیَّ الجنّة: الکافی ج 2 ص 176، وسائل الشیعة ج 14 ص 583، مستدرک الوسائل ج 10 ص 372، الجواهر السنیة ص 128، بحار الأنوار ج 56 ص 188، جامع أحادیث الشیعة ج 12 ص 624.

(35) . عن یعقوب بن یحیی بن المشاور، عن أبیه، عن أبی عبد اللّه علیه السلام، قال: قال موسی علیه السلام: یا ربّ، أیّ الأعمال أفضل عندک؟ قال: حبّ الأطفال، فإنی فطرتهم علی توحیدی، فإن أمتّهم أدخلتهم برحمتی جنّتی: المحاسن ج 1 ص 293، مستدرک الوسائل ج 15 ص 114، مکارم الأخلاق ص 237، الجواهر السنیة ص 71، بحار الأنوار ج 101 ص 97، جامع أحادیث الشیعة ج 21 ص 292.

(36) . هبط مع جبرئیل ملکٌ لم یطأ الأرض قطّ، معه مفاتیح خزّان الأرض، فقال: یا محمّد، إنّ ربّک یُقرئک السلام ویقول لک: هذه مفاتیح خزائن الأرض، فإن شئتَ فکن نبیّاً عبداً، وإن شئتَ فکن نبیّاً ملکاً، فأشار إلیه جبرئیل فقال: تواضع یا محمّد، فقال: بل أکون نبیّاً عبداً، بل أکون نبیّاً عبداً: أمالی الصدوق ص 535، روضة الواعظین ص 58، مناقب آل أبی طالب ج 1 ص 154، الجواهر السنیة ص 134، بحار الأنوار ج 18 ص 334.

(37) . عن جُندَبٍ الغِفاریّ، إنّ رسول اللّه صلی الله علیه و آله قال: إنّ رجلاً قال: واللّه لا یغفر اللّه لفلانٍ، فقال اللّه: مَن ذا الذی تألّی علیَّ أن لا أغفر لفلانٍ؟ فإنّی قد غفرتُ لفلان، وأحبطتُ عمل الثانی بقوله لا یغفر اللّه لفلان: الجواهر السنیة ص 159،وسائل الشیعة ج 15 ص 336.

(38) . عن ابن أبی عُمَیر، عن أبی عبد اللّه صاحب السابریّ _ فیما أعلم أو غیره _ عن أبی عبد اللّه علیه السلام، قال: أوحی اللّه عزّ وجلّ إلی موسی: یا موسی، اشکرنی حقّ - شکری، فقال: یا ربّ، کیف أشکرک حقّ شکرک، ولیس من شکرٍ أشکرک به إلاّ وأنت أنعمتَ به علیَّ، قال: یا موسی الآن شکرتنی حین علمتَ أنّ ذلک منّی: الکافی ج 2 ص 98، الجواهر السنیة ص 41، بحار لأنوار ج 13 ص 351، تفسیر نور الثقلین ج 4 ص 201.

(39) . عن ابن عبّاس قال: قال رسول اللّه صلی الله علیه و آله: إذا کان یوم القیامة أمر اللّه بأقوامٍ ساءت أعمالهم فی دار الدنیا إلی النار، فیقولون: ربّنا کیف تُدخلنا النار وقد کنّا نوحّدک فی دار الدنیا؟... إلی أن قال: فیقول اللّه: ملائکتی، وعزّتی وجلالی ما خلقتُ خلقاً أحبّ إلیَّ من المقرّین بتوحیدی، وأن لا إله غیری، وحقّ علیَّ أن لا أصلی بالنار أهل توحیدی، أدخلوا عبادی الجنّة: أمالی الصدوق ص 372، التوحید ص 29، روضة الواعظین ص 42، الجواهر السنیة ص 136، بحار الأنوار ج 8 ص 359.

(40) . عن إبراهیم بن أبی محمود، قال: قلتُ للرضا علیه السلام: ما تقول فی الحدیث الذی یرویه الناس عن رسول اللّه صلی الله علیه و آله: إنّ اللّه ینزل کلّ لیلة إلی سماء الدنیا؟ فقال علیه السلام: لعن اللّه المحرّفین للکلم عن مواضعه، واللّه ما قال رسول اللّه صلی الله علیه و آله کذلک، إنّما قال: إنّ اللّه تعالی ینزل ملکاً إلی السماء الدنیا کلّ لیلة، ففی الثلث الأخیر ولیلة الجمعة من أوّل اللیل، فیأمره فینادی: هل مِن سائلٍ فأُعطیه، هل من تائبٍ فأتوب علیه؟ هل من مستغفرٍ فأغفر له؟ یا طالب الخیر أقبل، ویا طالب الشرّ أقصر. فلا یزال ینادی بذلک حتّی یطلع الفجر، فإذا طلع الفجر عاد إلی محلّه مِن ملکوت السماء: دعائم الإسلام ج 1 ص 180، أمالی الصدوق ص 496، التوحید ص 176، عیون أخبار الرضا ج 2 ص 116، وسائل الشیعة ج 7 ص 389، مستدرک الوسائل ج 6 ص 75، الاحتجاج ج 2 ص 183، عدّة الداعیص 40، الجواهر السنیة ص 142، بحار الأنوار ج 3 ص 314، جامع أحادیث الشیعة ج 6 ص 175، کشف الغمّة ج 3 ص 79.

(41) . عن أمیر المونین علیهم السلام قال: قال رسول اللّه صلی الله علیه و آله: إنّ اللّه تعالی خلق العقل _ إلی أن قال _ ثمّ قال له أدبر فأدبر، ثمّ قال له أقبل فأقبل، فقال الربّ: وعزّتی وجلالی، ما خلقتُ خلقاً أحسن منک ولا أشرف منک ولا أعزّ منک، بک أُوحَّد وبک أُعبَد وبک أُدعی، وبک أُرتجی وبک أُبتغی، وبک أُخاف وبک أُحذَر، وبک الثواب وبک العقاب. فخرّ العقل عند ذلک ساجداً،

ص:71

وکان فی سجوده ألف عام، فقال الربّ: ارفع رأسک وسل تُعطَ، واشفع تُشفَّع، فرفع العقل رأسه فقال: إلهی، أسألک أن تُشفِّعنی فیمن خلقتنی فیه. فقال اللّه لملائکته: أُشهدکم أنّی قد شفّعته فیمن خلقته فیه: الخصال ص 427، معانی الأخبار ص 313، روضة الواعظین ص 3، مستدرک الطوائل ج 11 ص 204، أمالی الطوسی ص 542، الجواهر السنیة ص 148،، بحار الأنوار ج 1 ص 107، جامع أحادیث الشیعة ج 1 ص 344.

(42) . عن أمیر المونین علیه السلام قال: سمعتُ رسول اللّه صلی الله علیه و آله یقول: کان فیما مضی ملکان مون وکافر، فمرض الکافر فاشتهی سمکةً فی غیر أوانها لأنّ ذلک الصنف من السمک کان یومئذٍ فی اللجج حیث لا یقدر علیه، فأیّسته الأطبّاء من نفسه وقالوا: استخلف مَن یقوم بالمُلک؛ فإنّ شفاک فی هذه السمکة ولا سبیل إلیها، فبعث اللّه ملکاً أمره أن یزعج السمک إلی حیث یسهل أخذها، فأُخذت له فأکلها وبرأ.

ثمّ إنّ ذلک المون مرض فی وقتٍ کان جنس ذلک السمک لا یفارق الشطوط، مثل علّة الکافر، فوصف له الأطبّاء تلک السمکة وقالوا: طب نفساً، فهذا أوان وجودها. فبعث اللّه ذلک الملک وأمره أن یزعج ذلک السمک حتّی یدخل اللجج حیث لا یقدر علی صیده، فعجب من ذلک ملائکة السماء وأهل الأرض حتّی کادوا أن یفتتنوا، فأوحی اللّه إلی ملائکة السماء وإلی نبیّ ذلک الزمان فی الأرض: إنّی أنا الکریم المتفضّل القادر، لا یضرّنی ما أُعطی ولا ینفعنی ما أمنع، ولا أظلم أحداً مثقال ذرّةٍ؛ أمّا الکافر فإنّما سهّلتُ له أخذ السمک فی غیر أوانها لیکون جبراً علی حسنةٍ کان عملها، إذ کان حقّاً علیَّ أن لا أبطل لأحدٍ حسنةً حتّی یرد القیامة ولا حسنة فی صحیفته، ویدخل النار بکفره. ومنعتُ العابد من تلک السمکة بعینها لخطیئةٍ کانت منه أردتُ تمحیصها عنه بمنع تلک الشهوة وإعدام ذلک الدواء، لیأتینی ولا ذنب علیه فیدخل الجنّة: الجواهر السنیة ص 171، بحار الأنوار ج 64 ص 233 و ج 89 ص 242.

ص:72

منابع تحقیق

1 . الاحتجاج علی أهل اللجاج ، أبو منصور أحمد بن علی الطبرسی (ت 620 ه )، تحقیق: إبراهیم البهادری ومحمّد هادی به، طهران : دار الاُسوة ، الطبعة الاُولی ، 1413 ه .

2 . الاختصاص ، المنسوب إلی أبی عبد اللّه محمّد بن محمّد بن النعمان العکبری البغدادی المعروف بالشیخ المفید (ت 413 ه ) ، تحقیق : علی أکبر الغفّاری ، قمّ : مؤسّسة النشر الإسلامی ، الطبعة الرابعة ، 1414 ه .

3 . الاستذکار لمذهب علماء الأمصار ، الحافظ أبو عمر یوسف بن عبد اللّه بن محمّد بن عبد البرّ القرطبی (ت 368 ه ) ، القاهرة : 1971 م .

4 . إعانة الطالبین، البکری الدمیاطی ( ت 1310 ه )، بیروت: دار الفکر للطباعة والنشر، الطبعة الاُولی، 1418 ه .

5 . أعلام الدین فی صفات المؤمنین ، الحسن بن محمّد الدیلمی (ت 711 ه ) ، تحقیق : مؤسّسة آل البیت ، قمّ : مؤسّسة آل البیت .

6 . أعیان الشیعة ، محسن بن عبد الکریم الأمین الحسینی العاملی الشقرائی (ت 1371 ه ) ، إعداد: السیّد حسن الأمین ، بیروت : دارالتعارف ، الطبعة الخامسة، 1403 ه .

7 . أمالی المفید ، أبو عبد اللّه محمّد بن النعمان العکبری البغدادی المعروف بالشیخ المفید (ت 413 ه ) ، تحقیق: حسین اُستاد ولی وعلی أکبر الغفّاری ، قمّ : مؤسّسة النشر الإسلامی ، الطبعة الثانیة ، 1404 ه .

8 . الأمالی، أبو جعفر محمّد بن الحسن المعروف بالشیخ الطوسی (ت 460 ه ) ، تحقیق : مؤسّسة البعثة ، قمّ : دار الثقافة ، الطبعة الاُولی ، 1414 ه .

9 . الأمالی ، محمّد بن علی بن بابویه القمّی (الشیخ الصدوق) (ت 381 ه ) ، تحقیق : مؤسّسة البعثة ، قمّ : مؤسّسة البعثة ، الطبعة الاُولی ، 1417 ه .

10 . أمل الآمل ، محمّد بن الحسن الحرّ العاملی (ت 1104 ه ) ، تحقیق: السیّد أحمد الحسینی ، بغداد : مکتبة الاُندلس .

11 . الأنساب ، عبد الکریم بن محمّد السمعانی (ت 562 ه ) ، تحقیق : عبد اللّه عمر البارودی ، بیروت : دار الجنان .

12 . بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمّة الأطهار ، محمّد بن محمّد تقی المجلسی ( ت 1110 ه ) ، طهران : دار الکتب الإسلامیة ، الطبعة الاُولی ، 1386 ه .

ص:73

13 . تاریخ الإسلام ووفیات المشاهیر والأعلام ، محمّد بن أحمد الذهبی (ت 748 ه ) ، تحقیق : عمر عبد السلام تدمری ، بیروت : دار الکتاب العربی ، الطبعة الاُولی، 1409 ه .

14 . تاریخ بغداد أو مدینة السلام ، أبو بکر أحمد بن علی الخطیب البغدادی ( ت 463 ه ) ، تحقیق : مصطفی عبد القادر عطاء ، بیروت : دار الکتب العلمیة ، الطبعة الاُولی .

15 . تاریخ مدینة دمشق ، علی بن الحسن بن عساکر الدمشقی ( ت 571 ه ) ، تحقیق : علی شیری ، 1415 ، بیروت : دار الفکر للطباعة والنشر والتوزیع .

16 . التحصین ، علی بن طاووس الحلّی (ت 664 ه ) ، قمّ : دار الکتاب ، 1413 ه .

17 . تحف العقول عن آل الرسول ، أبو محمّد الحسن بن علی الحرّانی المعروف بابن شعبة (ت 381 ه )، تحقیق: علی أکبر الغفّاری، قمّ : مؤسّسة النشر الإسلامی ، الطبعه الثانیة، 1404 ه .

18 . تحفة الأحوذی، المبارکفوری (ت 1282 ه )، بیروت : دار الکتب العلمیة، الطبعة الاُولی، 1410 ه .

19 . تفسیر الثعالبی (الجواهر الحسان فی تفسیر القرآن)، عبد الرحمن بن محمّد الثعالبی المالکی (ت 786 ه)، تحقیق: علی محمّد معوض، بیروت: دار إحیاء التراث العربی، الطبعة الاُولی، 1418 ه .

20 . تفسیر السلمی، السلمی ( ت 412 ه )، بیروت: دار الکتب العلمیة، الطبعة الاُولی، 1421 ه .

21 . تفسیر السمرقندی، أبو اللیث السمرقندی (ت 383 ه )، تحقیق: محمود مطرجی، بیروت: دار الفکر.

22 . تفسیر العیّاشی، أبو النضر محمّد بن مسعود السلمی السمرقندی المعروف بالعیّاشی (ت 320 ه )، تحقیق : السیّد هاشم الرسولی المحلاّتی ، طهران : المکتبة العلمیّة ، الطبعة الاُولی ، 1380 ه .

23 . تفسیر القرطبی (الجامع لأحکام القرآن) ، أبو عبد اللّه محمّد بن أحمد الأنصاری القرطبی (ت 671 ه ) ، تحقیق : محمّد عبد الرحمن المرعشلی ، بیروت : دار إحیاء التراث العربی ، الطبعة الثانیة، 1405 ه .

24 . تفسیر القمّی، علی بن إبراهیم القمّی، (ت 329 ه )، تحقیق: السیّد طیّب الموسوی الجزائری، قمّ : منشورات مکتبة الهدی، الطبعة الثالثة، 1404 ه .

25 . التفسیر الکبیر ومفاتیح الغیب (تفسیر الفخر الرازی) ، أبو عبد اللّه محمّد بن عمر المعروف بفخر الدین الرازی (ت 604 ه ) ، بیروت : دار الفکر ، الطبعة الاُولی ، 1410 ه .

26 . تفسیر نور الثقلین ، عبد علیّ بن جمعة العروسی الحویزی (ت 1112 ه ) ، تحقیق : السیّد هاشم الرسولی المحلاّتی ، قمّ : مؤسّسة إسماعیلیان ، الطبعة الرابعة، 1412 ه .

27 . التلخیص الحبیر، أحمد بن علی بن حجر العسقلانی (ت 852 ه )، تحقیق: محمّد الثانی، الریاض: أضواء السلف، 1428 ه.

ص:74

28 . التمحیص ، أبو علی محمّد بن همام الإسکافی المعروف بابن همام (ت 336 ه ) ، تحقیق : مدرسة الإمام المهدی (عج) ، قمّ : مدرسة الإمام المهدی (عج) ، الطبعة الاُولی، 1404 ه .

29 . التمهید لما فی الموطّأ من المعانی والأسانید ، یوسف بن عبد اللّه القرطبی (ابن عبد البرّ) (ت 463 ه ) ، تحقیق : مصطفی العلوی ومحمّد عبد الکبیر البکری ، جدّة : مکتبة السوادی ، 1387 ه .

30 . تنویر الحوالک شرح علی موطّأ مالک، جلال الدین عبد الرحمن بن أبی بکر السیوطی (ت 911 ه ) ، تحقیق: محمّد عبد العزیز الخالدی، بیروت: دار الکتب العلمیة، الطبعة الاُولی، 1418 ه .

31 . التوحید ، أبو جعفر محمّد بن علی بن الحسین بن بابَوَیه القمّی المعروف بالشیخ الصدوق ( ت 381 ه ) ، تحقیق : هاشم الحسینی الطهرانی ، قمّ : مؤسّسة النشر الإسلامی ، الطبعة الاُولی ، 1398 ه .

32 . تهذیب الأحکام فی شرح المقنعة ، محمّد بن الحسن الطوسی ( ت 460 ه ) ، تحقیق : السیّد حسن الموسوی ، طهران : دار الکتب الإسلامیة ، الطبعة الثالثة ، 1364 ش .

33 . تهذیب الکمال فی أسماء الرجال ، یونس بن عبد الرحمن المزّی ( ت 742 ه ) ، تحقیق : الدکتور بشّار عوّاد معروف ، بیروت : مؤسّسة الرسالة ، الطبعة الرابعة ، 1406 ه .

34 . جامع أحادیث الشیعة ، السیّد البروجردی ( ت 1383 ه ) ، قمّ : المطبعة العلمیة .

35 . جامع السعادات ، محمّد مهدی بن أبی ذرّ النراقی ، تحقیق : السیّد محمّد کلانتر ، النجف الأشرف: جامعة النجف الأشرف .

36 . جامع السعادات ، محمّد مهدی بن أبی ذرّ النراقی ، تحقیق : السیّد محمّد کلانتر ، النجف الأشرف: جامعة النجف الأشرف .

37 . الجامع الصغیر فی أحادیث البشیر النذیر ، جلال الدین عبد الرحمن بن أبی بکر السیوطی ( ت 911 ه ) ، بیروت : دار الفکر للطباعة والنشر والتوزیع ، الطبعة الاُولی ، 1401 ه .

38 . جامع المدارک فی شرح المختصر النافع، أحمد الخوانساری، تحقیق: علی أکبر الغفاری، طهران: مکتبة الصدوق، الطبعة الثانیة، 1355 ه .

39 . الجواهر السنیة فی الأحادیث القدسیة، محمّد بن الحسن بن علی بن الحسین الحرّ العاملی (ت 1104 ه )، قمّ: مکتبة المفید.

40 . الجواهر السنیة فی الأحادیث القدسیة، محمّد بن الحسن بن علی بن الحسین الحرّ العاملی (ت 1104 ه )، قمّ: مکتبة المفید.

41 . جواهر الکلام فی شرح شرائع الإسلام ، محمّد حسن النجفی (ت 1266 ه ) ، بیروت : مؤسّسة المرتضی العالمیة .

42 . الحدائق الناضرة فی أحکام العترة الطاهرة ، یوسف بن أحمد البحرانی ( ت 1186 ه ) ، تحقیق : وإشراف : محمّد تقی الإیروانی ، قمّ : موّسة النشر الإسلامی التابعة لجماعة المدرّسین .

ص:75

43 . الخصال ، أبو جعفر محمّد بن علی بن الحسین بن بابَوَیه القمّی المعروف بالشیخ الصدوق ( ت 381 ه ) ، تحقیق : علی أکبر الغفاری ، قمّ : منشورات جماعة المدرّسین فی الحوزة العلمیة .

44 . الدرّ المنثور فی التفسیر المأثور ، جلال الدین عبد الرحمن بن أبی بکر السیوطی (ت 911 ه ) ، بیروت : دار الفکر ، الطبعة الاُولی ، 1414 ه .

45 . دعائم الإسلام وذکر الحلال والحرام والقضایا والأحکام ، أبو حنیفة النعمان بن محمّد بن منصور بن _ أحمد بن حیّون التمیمی المغربی (ت 363 ه ) ، تحقیق : آصف بن علی أصغر فیضی ، مصر : دارالمعارف ، الطبعة الثالثة ، 1389 ه .

46 . الدعوات ، أبو الحسین سعید بن عبد اللّه الراوندی المعروف بقطب الدین الراوندی (ت 573 ه ) ، تحقیق : مؤسّسة الإمام المهدی (عج) ، قمّ : مؤسّسة الإمام المهدی (عج) ، الطبعة الاُولی ، 1407 ه .

47 . ذکری الشیعة ، محمّد بن مکّی العاملی (الشهید الأوّل) ( ت 786 ه ) ، قمّ : مکتبة بصیرتی .

48 . روح المعانی فی تفسیر القرآن (تفسیر الآلوسی) ، محمود بن عبد اللّه الآلوسی (ت 1270 ه ) ، بیروت : دار إحیاء التراث العربی .

49 . روضة الواعظین ، محمّد بن الحسن بن علیّ الفتّال النیسابوری (ت 508 ه ) ، تحقیق : حسین الأعلمی ، بیروت : مؤسّسة الأعلمی ، الطبعة الاُولی ، 1406 ه .

50 . الزهد ، أبو محمّد الحسین بن سعید الکوفی الأهوازی (ت 250 ه ) ، تحقیق : غلام رضا عرفانیان ، قمّ : حسینیان ، الطبعة الثانیة ، 1402 ه .

51 . سنن الدارمی ، أبو محمّد عبد اللّه بن عبد الرحمن الدارمی (ت 255 ه ) ، تحقیق : مصطفی دیب البغا ، بیروت : دار العلم .

52 . السنن الکبری ، أبو بکر أحمد بن الحسین بن علی البیهقی ( ت 458 ه ) ، بیروت : دار الفکر للطباعة والنشر والتوزیع .

53 . سنن النسائی (بشرح الحافظ جلال الدین السیوطی وحاشیة الإمام السندی) ، أبو بکر عبد الرحمن أحمد بن شعیب النسائی (ت 303 ه ) ، بیروت : دارالمعرفة ، الطبعة الثالثة ، 1414 ه .

54 . سیر أعلام النبلاء ، أبو عبد اللّه محمّد بن أحمد الذهبی (ت 748 ه ) ، تحقیق : شُعیب الأرنؤوط ، بیروت : مؤسّسة الرسالة ، الطبعة العاشرة، 1414 ه .

55 . شرح نهج البلاغة ، عبد الحمید بن محمّد المعتزلی (ابن أبی الحدید) (ت 656 ه ) ، تحقیق : محمّد أبو الفضل إبراهیم ، بیروت : دار إحیاء التراث ، الطبعة الثانیة، 1387 ه .

56 . الصافی فی تفسیر القرآن (تفسیر الصافی) ، محمّد محسن بن شاه مرتضی (الفیض الکاشانی) (ت 1091 ه ) ، طهران : مکتبة الصدر ، الطبعة الاُولی، 1415 ه.

ص:76

57 . صحیح ابن حبّان ، علیّ بن بلبان الفارسی المعروف بابن بلبان (ت 739 ه ) ، تحقیق : شعیب الأرنؤوط ، بیروت : مؤسّسة الرسالة ، الطبعة الثانیة ، 1414 ه .

58 . صحیح ابن خزیمة ، أبو بکر محمّد بن إسحاق السلمی النیسابوری المعروف بابن خزیمة (ت 311 ه ) ، تحقیق : محمّد مصطفی أعظمی ، بیروت : المکتبة الإسلامیة ، الطبعة الثالثة ، 1412 ه .

59 . صحیح البخاری ، أبو عبد اللّه محمّد بن إسماعیل البخاری (ت 256 ه ) ، تحقیق : مصطفی دیب البغا ، بیروت : دار ابن کثیر ، الطبعة الرابعة، 1410 ه .

60 . صحیح مسلم ، أبو الحسین مسلم بن الحجّاج القشیری النیسابوری ( ت 261 ه ) ، بیروت : دار الفکر ، طبعة مصحّحة ومقابلة علی عدّة مخطوطات ونسخ معتمدة .

61 . عدّة الداعی ونجاة الساعی ، أبو العبّاس أحمد بن محمّد بن فهد الحلّی الأسدی (ت 841 ه ) ، تحقیق : أحمد موحّدی ، طهران : مکتبة وجدانی .

62 . علل الشرائع ، أبو جعفر محمّد بن علی بن الحسین بن بابَوَیه القمّی المعروف بالشیخ الصدوق ( ت 381 ه ) ، تقدیم : السیّد محمّد صادق بحر العلوم ، 1385 ه ، النجف الأشرف : منشورات المکتبة الحیدریة .

63 . علل الشرائع ، أبو جعفر محمّد بن علی بن الحسین بن بابَوَیه القمّی المعروف بالشیخ الصدوق ( ت 381 ه ) ، تقدیم : السیّد محمّد صادق بحر العلوم ، 1385 ه ، النجف الأشرف : منشورات المکتبة الحیدریة .

64 . عمدة القاری شرح البخاری ، أبو محمّد بدر الدین أحمد العینی الحنفی (ت 855 ه ) ، مصر : دار الطباعة المنیریة .

65 . عیون أخبار الرضا ، أبو جعفر محمّد بن علی بن الحسین بن بابَوَیه القمّی المعروف بالشیخ الصدوق ( ت 381 ه ) ، تحقیق : الشیخ حسین الأعلمی ، 1404 ه ، بیروت : موّسة الأعلمی للمطبوعات .

66 . غایة المرام وحجّة الخصام فی تعیین الإمام ، هاشم بن إسماعیل البحرانی (ت 1107 ه ) ، تحقیق : السیّد علی عاشور ، بیروت : مؤسّسة التاریخ العربی ، 1422 ه .

67 . فتح الوهّاب بشرح منهج الطلاّب، زکریا بن محمّد بن أحمد بن زکریا الأنصاری (ت 936 ه)، بیروت: دار الکتب العلمیة، الطبعة الاُولی، 1418 ه .

68 . فرج المهموم فی تاریخ علماء النجوم ، أبو القاسم علی بن موسی الحلّی الحسنی المعروف بابن طاووس (ت 664 ه ) ، قمّ : منشورات الشریف الرضی .

69 . الفصول المهمّة فی معرفة أحوال الأئمّة ، علیّ بن محمّد بن أحمد المالکی المکّی المعروف بابن صبّاغ (ت 855 ه ) ، بیروت : مؤسّسة الأعلمی .

ص:77

70 . فضائل الأشهر الثلاثة ، أبو جعفر محمّد بن علی بن الحسین بن بابویه القمّی المعروف بالشیخ الصدوق (ت 381 ه )، تحقیق: غلام رضا عرفانیان، قمّ : مطبعة الآداب، الطبعة الاُولی ، 1396 ه .

71 . فیض القدیر، شرح الجامع الصغیر، محمّد عبد الرؤوف المناوی، تحقیق: أحمد عبد السلام، بیروت : دار الکتب العلمیة، الطبعة الاُولی، 1415 ه .

72 . الکافی ، أبو جعفر ثقة الإسلام محمّد بن یعقوب بن إسحاق الکلینی الرازی ( ت 329 ه ) ، تحقیق : علی أکبر الغفاری ، طهران : دار الکتب الإسلامیة ، الطبعة الثانیة ، 1389 ه .

73 . کتاب من لا یحضره الفقیه ، أبو جعفر محمّد بن علیّ بن الحسین بن بابویه القمّی المعروف بالشیخ الصدوق (ت 381 ه ) ، تحقیق : علی أکبر الغفّاری ، قمّ : مؤسّسة النشر الإسلامی .

74 . کشّاف القناع، منصور بن یونس البهوتی ( ت 1051 ه )، تحقیق: أبو عبد اللّه محمّد حسن محمّد حسن الشافعی، بیروت: دار الکتب العلمیة، الطبعة الاُولی، 1418 ه .

75 . کشف الخفاء والإلباس عمّا اشتهر من الأحادیث علی ألسنة الناس ، إسماعیل بن محمّد العجلونی الجرّاحی (ت 1162 ه) ، بیروت : دار الکتب العلمیة، 1408 ه .

76 . کشف الغمّة فی معرفة الأئمّة ، علی بن عیسی الإربلی ( ت 687 ه ) ، تحقیق : السیّد هاشم الرسولی المحلاّتی ، بیروت : دار الکتاب الإسلامی ، الطبعة الاُولی ، 1401 ه .

77 . کنز الدقائق ، محمّد بن محمّد رضا المشهدی ، قمّ : جماعة المدرّسین .

78 . کنز العمّال فی سنن الأقوال والأفعال ، علاء الدین علی المتّقی بن حسام الدین الهندی ( ت 975 ه ) ، ضبط وتفسیر : الشیخ بکری حیّانی ، تصحیح وفهرسة : الشیخ صفوة السقا ، بیروت : موّسة الرسالة ، الطبعة الاُولی ، 1397 ه .

79 . لواقح الأنوار القدسیة فی بیان العهود المحمّدیة، السیّد عبد الوهّاب الشعرانی ( ت 973 ه )، مصر: مکتبة ومطبعة مصطفی البابی الحلبی، الطبعة الثانیة، 1393 ه .

80 . المبسوط فی فقه الإمامیّة ، أبو جعفر محمّد بن الحسن المعروف بالشیخ الطوسی (ت 460 ه ) ، تحقیق : محمّد علی الکشفی ، طهران : المکتبة المرتضویّة ، الطبعة الثالثة، 1387 ه .

81 . مجمع البحرین ، فخر الدین الطریحی (ت 1085 ه ) ، تحقیق: السیّد أحمد الحسینی ، طهران : مکتبة نشر الثقافة الإسلامیّة ، الطبعة الثانیة، 1408 ه .

82 . مجمع البیان فی تفسیر القرآن ، أبو علی الفضل بن الحسن الطبرسی (ت 548 ه .) ، تحقیق: السیّد هاشم الرسولی المحلاّتی والسید فضل اللّه الیزدی الطباطبائی ، بیروت : دار المعرفة ، الطبعة الثانیة ، 1408 ه .

ص:78

83 . مجمع الزوائد ومنبع الفوائد ، نور الدین علی بن أبی بکر الهیثمی ( ت 807 ه ) ، بیروت : دار الکتب العلمیة ، الطبعة الاُولی ، 1408 ه .

84 . المجموع (شرح المهذّب) ، الإمام أبو زکریا محی الدین بن شرف النووی ( ت676 ه ) ، بیروت : دار الفکر .

85 . المحاسن ، أبو جعفر أحمد بن محمّد بن خالد البرقی (ت 280 ه ) ، تحقیق : السیّد مهدی الرجائی، قمّ : المجمع العالمی لأهل البیت ، الطبعة الاُولی ، 1413 ه .

86 . مختصر بصائر الدرجات ، حسن بن سلیمان الحلّی (ق 9 ه ) ، قمّ : انتشارات الرسول المصطفی .

87 . مستدرک الوسائل ومستنبط المسائل ، المیرزا حسین النوری ( ت 1320 ه ) ، تحقیق : مؤسّسة آل البیت ، قمّ : موّسة آل البیت ، الطبعة الاُولی ، 1408 ه .

88 . مسند أبی داوود الطیالسی ، سلیمان بن داوود الجارود البصری المعروف بأبی داوود الطیالسی (ت 204 ه ) ، بیروت : دار المعرفة .

89 . مسند أحمد ، أحمد بن محمّد بن حنبل الشیبانی (ت 241 ه ) ، تحقیق : عبد اللّه محمّد الدرویش ، بیروت : دار الفکر ، الطبعة الثانیة ، 1414 ه .

90 . مسند إسحاق بن راهویه، أبو یعقوب إسحاق بن إبراهیم الحنظلی المروزی (ت 238 ه )، تحقیق : عبد الغفور عبد الحقّ حسین البلوشی ، المدینة المنوّرة : مکتبة الإیمان ، الطبعة الاُولی ، 1412 ه .

91 . مسند الشامیّین ، أبو القاسم سلیمان بن أحمد بن أیّوب اللخمی الطبرانی (ت 360 ه ) ، تحقیق : حمدی عبد المجید السلفی ، بیروت : مؤسّسة الرسالة ، الطبعة الاُولی، 1409 ه .

92 . مشکاة الأنوار فی غرر الأخبار ، أبو الفضل علی الطبرسی ( ق 7 ه ) ، طهران : دارالکتب الإسلامیة ، الطبعة الاُولی ، 1385 ه .

93 . مصباح الفقیه، آقا رضا الهمدانی ( ت 1322 ه )، طهران: منشورات مکتبة الصدر.

94 . المصنّف فی الأحادیث والأثار ، أبو بکر عبد اللّه بن محمّد بن أبی شیبة العبسی الکوفی (ت 235 ه ) ، تحقیق : سعید محمّد اللحّام ، بیروت : دار الفکر .

95 . معانی الأخبار ، أبو جعفر محمّد بن علی بن الحسین بن بابَوَیه القمّی المعروف بالشیخ الصدوق ( ت 381 ه ) ، تحقیق : علی أکبر الغفّاری ، 1379 ه ، قمّ : موّسة النشر الإسلامی التابعة لجماعة المدرّسین ، الطبعة الاُولی، 1361 ه .

96 . المعجم الأوسط ، أبو القاسم سلیمان بن أحمد اللخمی الطبرانی ( ت 360 ه ) ، تحقیق : قسم التحقیق بدار الحرمین ، 1415 ه ، القاهرة : دار الحرمین للطباعة والنشر والتوزیع .

97 . المعجم الکبیر ، أبو القاسم سلیمان بن أحمد اللخمی الطبرانی (ت 360 ه ) ، تحقیق : حمدی عبد المجید السلفی ،

ص:79

بیروت : دار إحیاء التراث العربی ، الطبعة الثانیة ، 1404 ه .

98 . معجم رجال الحدیث ، أبو القاسم بن علی أکبر الخوئی (ت 1413 ه ) ، قمّ : منشورات مدینة العلم ، الطبعة الثالثة ، 1403 ه .

99 . معرفة السنن والآثار، أبو بکر أحمد بن الحسین بن علی البیهقی ( ت 458 ه ) ، تحقیق: سیّد کسروی حسن، بیروت: دار الکتب العلمیة.

100 . مغنی المحتاج إلی معرفة معانی ألفاظ المنهاج، محمّد بن أحمد الشربینی ( ت 977 ه )، بیروت: دار إحیاء التراث العربی، 1377 ه .

101 . المغنی ، أبو محمّد عبد اللّه بن أحمد بن محمّد بن قدامة ( ت 620 ه ) ، بیروت : دار الکتاب العربی .

102 . مکارم الأخلاق ، عبد اللّه بن محمّد القرشی (ابن أبی الدنیا) (ت 281 ه) ، بیروت : دار الکتب العلمیة ، 1409 ه .

103 . مکیال المکارم فی فوائد الدعاء للقائم، میرزا محمّد الموسوی الإصفهانی، تحقیق: السیّد علی عاشور، بیروت: مؤسّسة الأعلمی للمطبوعات، الطبعة الاُولی، 1421 ه .

104 . مناقب آل أبی طالب (مناقب ابن شهر آشوب ) ، أبو جعفر رشید الدین محمّد بن علی بن شهر آشوب المازندرانی ( ت 588 ه ) ، قمّ : المطبعة العلمیة .

105 . منتقی الجمان فی الأحادیث الصحاح والحسان ، جمال الدین أبو منصور الحسن بن زین الدین الشهید ( ت 1011 ه ) ، تحقیق : علی أکبر الغفاری ، قمّ : جامعة المدرّسین ، الطبعة الاُولی ، 1362 ه .

106 . منتهی المطلب فی تحقیق المذهب، الحسن بن یوسف بن المطهّر المعروف بالعلاّمة الحلّی (ت 726 ه )، تحقیق: قسم الفقه فی مجمع البحوث الإسلامیة، مشهد: مجمع البحوث الإسلامیة، الطبعة الاُولی، 1412 ه .

107 . منیة المرید فی آداب المفید والمستفید ، زین الدین بن علی الجبعی العاملی المعروف بالشهید الثانی (ت 965 ه ) ، تحقیق : رضا المختاری ، قمّ : مکتب الإعلام الإسلامی ، الطبعة الاُولی ، 1409 ه .

108 . الموطّأ ، مالک بن أنس (ت 158 ه ) ، تحقیق : محمّد فؤاد عبد الباقی ، بیروت : دار إحیاء التراث العربی، الطبعة الاُولی ، 1406 ه .

109 . النور المبین فی قصص الأنبیاء والمرسلین، السیّد نعمة اللّه الجزائری ( ت 1112 ه )، قمّ: منشورات الشریف الرضی.

110 . نیل الأوطار من أحادیث سیّد الأخیار ، العلاّمة محمّد بن علی بن محمّد الشوکانی (ت 1255 ه ) ، بیروت : دار الجیل، 1973 م .

111 . وسائخل الشیعة إلی تحصیل مسائل الشریعة ، محمّد بن الحسن الحرّ العاملی ( ت 1104 ه ) ، تحقیق : مؤسّسة آل البیت ، قمّ :

ص:80

موّسة آل البیت لإحیاء التراث ، الطبعة الثانیة ، 1414 ه .

ص:81

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109